عرفان وتصوف ازمكتب بصره به مكتب هاي بغدادوخراسان منتقل شدوتصوف زاهدانه به تصوف عاشقانه مبدل گرديد.مكتب بغدادزيرنظرجنيد(ف 279هـ) اداره مي شد،وپيروان آن اهل القلب (صاحبدلان )ناميده مي شدند.اساس كارجنيدزهدوصحويعني پارسائي وهوشياري بود.
اينكه خراسان مهدتصوف خوانده مي شودبدان جهت است كه اين سرزمين ازقديم درپرورش تصوف نقش بسزائي داشته است .

ابــراهيـم ادهم ازقدماءصوفيه ازاين سرزمين برخاست وتصوف اوبيشترازنوع زهـــدورياضت بود.درحدودسنه 110هجري يااندكي قبل ازآن دربلخ بدنياآمد،پدرش ادهم بن منصوربن يزيدبن جابرعجلي بودوقبيله آنهاازاعراب عراق بودند،منصوب به بكربن وائــل . بموجب بعضي روايـــات جـدمولاناجلال الدين نامش حسين خطيبي است وازجانب مادرنســبــش به ابراهيم ادهم مي رسد.تاريخ وفاتش رابه اختلاف بين سالهاي 160 و166 هـ . ق ضبط كرده اند.
ازمدفن وي به عنوان الحدث الغربي يادمي كنندومشهوراست كه وي درمحلي نزديك به قلعه سوقين دفن شدكه قلعه اي بوددربيزانس – دربغداد- دردمشق – دراورشليم ودرجبله شام نيزمحل قبروي رانشان داده اند(اختلاف مي باشد)
درباره بايزيداطلاعات بسيارمحدودوناقص است .بااين همه آنچه ازتعليم وعرفان اوباقي مانده است به هيچ وجه ناقص ومبهم نيست .
دربــيشــترحــكـايات اونوعي زهدمبتني برترك ماسوي وحصرتوجه به حق ملاحــظه مي شود.زهددرنزدوي ظاهرا“ هنوزتحول به آنچه صوفي خالص خوانده مي شودنيافته است گوياكسي كه درحدودخراسان زهدرابه تصوف واقعي اعتلادادبايزيدبود.
بايزيدبسطامي فقط به يك عشق مي انديشيد؛عشق حق كه آن نيزدربيان وي رنگ وصال داشت .تارنگ اشتياق عاشقانه .به روايت سهلكي كساني كه بايزيدنام داشته انددربسطام بسياربوده اند.چنانچه نام طيفورهم كه گويندبايزيدبه اين نام خوانده مي شد.حتي دربين قوم وقبيله وي نيزبسياربود- پدروي عيسي بن سروشان نام داشت وسروشان مجوسي بودكه اسلام آورد.
قسمت اعظم سخنان بايزيدازطريق (برادرزاده اش )نوشته شده وخوداوچيزي ننوشته است درحقيقت روايت روشني درباب اشتغال بايزيدبه علم دردست نيست ، فقط اوبوعلي رابافرايض آشنانموده است ودرروزگارخويش به زاهدمعروف بوده است ،نه عالم وبه همين سبب علمابرضدوي برانگيخته وهفت باراوراازشهرنفي بلدكرده اند.
زندگي اوغالبا“درعزلت بوده وبه حدودشريعت نيزمقيدبوده است . برحسب گفته خودبر اثرگرسنگي وبرهنگي به اين معرفت رسيده است .
گــــاهــي نيـزحالت سكربراحوال اوغلبه داشت ودرهمين احوال سخنان اوشطـح آميز مي شد.درهرحال زندگي شيخ بين حال قبض وحال سكرتقسيم مي شود.
بعدازبايزيدنه فقط زهـــدوتوبه ازكراميان نوعي صوفي ساخته بلكه دوفرقه درخراسان آوازه يي يافتندكه عبارتنداز:
1. حكيميان
2. سياريان

كراميان :
پيروان محمدبن كرام ازاهل سيستان بودندوتعاليم آنهارنگ تشبيه داردوتجسيم .
اين طريقه :
درعهدساسانيان وحتي سلطان محموددرخراسان خاصه نيشابورانتشاري قابل ملاحظه يافت وتاآخرروزگارخوارزمشاهيان نيزدرهرات وبعضي نقاط خراسان باقي بودند.
آراءوتعاليم كراميان :
آرا ءوتعاليم آنهادرباره ايمان وباب ذات وصفات خدامشاجرات كلامي شديدبرانگيخته است ودرفرق بين الفرق بغدادي خلاصه اي ازآراءآنهابيان گرديده است .
آنچه كه درآراءآنهاموردنظراست رنگ تصوف است كه قابل توجه خاص مي باشدنه جنبه كلامي آن .
ازجمله تعاليم كراميان :
اصــرارآنهـــادرتـــوكــل است چنانچه كلاباذي ازآنهانقل مي كند كه : كسب وجهدراانكارمــي كـــرده انــدودرتقريرراي خويــش اسـتنادبه احوال اصحاب صفــه داشته اند.غالبا“توكل رالازمه زهدمي ديده واشتغال به كسب رابه مثابه نوعي آرايش ناپسندمي شمرده اند.
ابن كرام درنزداحمدبن حرب اززهادوصوفيه نيشابورتربيت يافت .(ابن حرب زاهد- محدث ومجاهدبود) .ابن كرام اززرنج سيستان برخاست – درخراسان به علم پرداخت ،چندي درمكه مجاورت گزيدوچون به نيشابوربازآمدبه امرطاهربن عبداله توقيف وچون رهايي يافت به قصدجهادعزيمت شام كردودربازگشت دوباره به مدت هشت سال زندان وپس ازآزادي به فلسطين عزيمت ودرآنجابه وعظ وتعليم پرداخت نام كتاب اوعذاب قبراست .پس از4 سال دراورشليم وفات يافت .محل دفن اوخانقاه ومركزنشرتعاليم كراميان شد. دربين متصوفه يحيي بن معاذرازي (وفات 258)وابراهيم خواص (وفات 291) منصوب به طريقه وي مي باشند. يحيب بن معاذبه شيوه كراميان وعظ مي كردواوراواعظ مي خواندند.ابراهيم خواص نيزازياران وي بود.
حكيميان
منسوبندبه حكيم ترمزي (ابوعبداله محمدبن علي بن حسين )همانطوريكه ازنام وبعضي آثارش پيـــداســـت ازفـــلـسفــه وفـكـريـوناني متاثربوده است .اوخودرابيشتراهل حديث نـشان مي دهد.هر چنداين عديم اوراحتي ازاهل حديث هم نمي شمرد.درهرحال اويك صوفي متفكراست ويك عارف محدث . حكيم درترمزخراسان بدنياآمدودرهمانجانيزوفات يافت ـ ازسرگذشت اواطلاع دقيقي دردست نيست مدت عمرش راهشتاديانودسال گفته اند.
رساله اي ناتمام بنام بدوشأن ابي عبدالله كه نوعي ترجمه حال است ازاودردست است كه بيشترمربوط به احوال روحي واراكات ومنامات اوست . برحسب قول كلاباذي وفات وي درحوالي سال 296هـ .ق مي باشدازكودكي شوق عجيبي به تعلم داشت واشتغال به درس ومطالعه حتي جاي بازي وتفرج سنين كودكي وي راگرفـت درشهربلخ ازمشايخ شهرعلم آموخت وباصوفيه خراسان آشناشدبه زيارت كعـبه رفت ودربازگشت قرآن رادرطي راه حفظ كرد.
پس ازبازگشت علاقه به خلوت وعزلت دراوغلبه يافت درويرانه هاوگورستانهاي بيرون شهرغالبا“انزوامي جست . تعـليم وي رابرسم صوفيه منسوب به حضرت خضرمي دانند(برحسب رضــايت مـادر)
دوحادثه بزرگ درزندگي وي رخ داده است :
اخراج اوازترمزبه دنبال غوغايي بودكه به سبب نظريات اودرباب ولايت است كه مي گفت انبياءوشهدابراولياءغبطه مي خورند.
بنظرمي رسددرفهم كلام وي به خطارفته اندودرواقع اومنكربرتري انبياءنبوده است درادب النفس مي گويدمقام رسول حتي ازمقام نبي هم برتراست ومقام محدث كه مقصودازآن ولي است ازنبي فروتراست .
ديگراينكه متهم شدكه درباب عشق الهي سخن مي گويدوكاربدانجارسيدكه والي بلخ ازوي تعهدگرفت كه ديگردرباب حب سخن نگويد.
مسافرت وي به شهرنيشابورمقارن بودبافعاليت وشهرت طريقه اهل ملامت .عليرغم آنكه بابعضـي ازملامتيه دوسـتـي وآشـنائي داشـت ولـي بـه آن طـريـقـه عـلاقـه أي نـشـان
نمي دادوهمانندشيخ سهروردي مي گويد كه طريقه ملامتيه خودحجابي است درراه اشتـغــال بـه حــق وهـمـه مـصـائب انـسـان ازنـفس نيست بلكه ازقلب است كه ازحق باز
مي ماندوسالك دراين صورت نه فقط دراين دنياازحق درعذاب است بلكه درآخرت هـم محجوب خواهدماندآثارمنسوب به وي بالغ بريكصدوبيست وشش عنوان مي باشدكه بسياري ازآنهاازبين رفته است .

 قسمتي ازآثاروي درافكارمتصوفه وحتي علماءومتكلمان تاثيرگذاشته است مولدوموطن حكيم ترمزي درقديم ازمراكزبودائي بوده است .وبي تاثيرازاين آئين نبوده است .
حكيم ترمزي راي خودرادررساله الردعلي الرافضه بصراحت بيان مي دارد. وي دعوي شيعه رامبني برآنكه رسول به ولايت علي (ع )نص كرده است ردمي كندوحديث ولايت راهم تعبيرمي كندبه اينكه قصدپيغمبر(ص )تائيدعلي (ع ) بوده است درمقابل كساني كه مي دانسته بعدهانسبت به وي اظهاربرائت خواهندكرد.
گذشته ازمساله ولايت اقوالي نيزدرباب اطوارواحوال قلب دارد.دررساله بيان الفرق قرنهاقبل ازغزالي ونجم الدين كبري تقريرمرتبي ازعوالم واطوارقلبي كرده است كه بي شك درنزدصوفيه تاثيروانعكاس يافته . اين رساله يك بررسي جامع درباب وجدان وشعوراست بنظروي قلب وفـؤادولب درون يكديگرمنطوي هستندصدردرظاهراست ـ قلب درون آن وفؤاددرون قلب است ولب درون فؤادودرون لب هم مراتب ديگراست .
صدرمعدن نوراسلام است ـ قلب معدن نورمعرفت ولب نورتوحيد.
صدراختصاص به مسلم دارد ـ قلب به مومن ـ فوادبه عارف ـ لب به موحد ـ وازاحوال ومراتب نفس هم آنچه باصدرارتباط داردنفس اماره است وآنچه باقلب مربوط است نفس ملهمه وآنچه بافؤادتناسب داردنفس لوامه وآنچه بالب نفس مطمئنه است .
ازتعمق دراحوال نفساني اوپيداست كه تصوف حكيم باتأملات فلسفي ونظري توأم بوده است
سياريان
پيروان ابوالعباس سياري كه درقرن چهارم (اواخرقرن سوم ونيمه اول قرن چهارم ) درمروبوده است به نام جدمادري خويش احمدبن سيارخوانده مي شدبسيارفقيه بودوحديث بسياريادداشت اساس مكتب سياريه به جمع وتفرقه بوده است .
تفرقه :
آنچه مربوط به بنده ووظايف بندگي است وازمكاسب ومقامات است ومجاهدت .
جمع :
آنچه مربوط به خداونداست وازمواهب وحال است .
ابوالعباس درتصوف مرتبه بلنديافت .در342وفات يافت خواهرزاده اش عبدالواحدبن علي به نشرطريقه اوپرداخت وقبراودرمروزيارتگاه شد.
عبدالواحدنيزدرسال 375وفات يافت اقوال ابوالعباس حاكي ازعمق تجربه روحاني اوست.قشيري ازقول وي نقل مي كندكه گفت : هيچ عاقل رادرمشاهده حق لذت نباشد.زيرا مشاهده حق فنائي است كه درآن لذت نيست دربعضي ازسخنان منسوب به اوتفكرجبرغلبه داردازوي نقل مي كنندكه گفت : انسان چگونه مي تواندترك گناه كنددرحالي كه آن گناه درلوح محفوظ نوشته شده است وازآنچه قضاانسان برآن رانده است چگونه مي توان خلاصي يــافت .هـمين اقـوال سبب شدكه اورابه جبرمنسوب كردند.رنج بسياركشيدتاازآن
اتهام رهايي يافت ابوالعباس نيزمثل ساير مشايخ بزرگ درعين آنكه اوقاتش مستغرق جمع بودازمجاهدت كه لازمه تفرقه بودبازنايستادوظواهراحكام وآداب راهرگزنامرعي نمي نهاد.
وقتي ازوي پرسيدندمريدبه چه رياضت كندگفت : به صبركردن برامرهاي شرع وازمناهي بازايستادن وصحبت باصالحان .
درسالهائي كه خراسان بسبب تشويق محمودغزنوي شاعران واهل ادب رايكسره مشغول مديحه سرائي مي ديد،تصوف نيزبازارخودرابه تشويق وترغيب ابوالحسن خرقاني وابوسعيدابوالخيررواج مي داد.
ابوالحسن خرقاني درتفاوت طريقت خودباطريقت ابوسعيدچنين بيان مي كند :
راه توبربسط وگشايش است وراه مابرقبض وحزن .
خرقاني برخلاف ابوسعيدكه سماع وقول ورقص درتعليم اونقش داشت درباب رقص وسماع تأمل وتاحدي ازآن اموراجتناب مي نمود.

Template Design:Afzadi