بهشت در قرآن

مقدمه:

تحقیق  راجع به بهشت و اهل بهشت است جایی که همیشه آرزوی هر کسی است. به نظر من بهشتی شدن خیلی راحت تر از جهنمی شدن است چرا که خداوند از روح خودش در وجود ما دمیده پس ما با سرشت پاک و عاری از هرگونه پلیدی پا به این عرصه ی آزمایش گذاشتیم و این خود ما هستیم که جهنم یا بهشت دنیوی و  اخروی خودمان را میسازیم .

پس: ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره الحسنه وقنا عذاب النار

بهشت چگونه جایی است

بهشت اقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانی هستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفه‌ی کارهای نیک‌شان از کفه‌ی بدی‌هاشان سنگین‌تر است. در قرآن مجید، بهشتیان به نام‌ها و صفت‌هایی همچون اصحاب الیمین و اصحاب الجنه خوانده می‌شوند.بهشت معادل واژه «الجنّة» است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است:

جنة المأموی، جنّات المأوی، جنة النعیم، جنات الخلد، دار السلام، دارالمتقین، دار المقامة، عدن، الفردوس. توصیف بهشت در سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگر قرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتی همچون میوه‌ها و باغها و چشمه‌ساران و زنان پری‌رو با لباس‌های حریر و ... و نیز نعمت‌های معنوی همچون رضوان خداوند و ... اشاره گردیده است. در اینکه آیا آن بهشت موعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است. اکثر دانشمندان معتقدند که بهشت هم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال می‌کنند.

در روایات مربوط به معراج و روایات دیگر نیز نشانه‌های روشنی از این موضوع دیده می‌شود. بنابراین می‌گویند بهشت در درون و باطن این جهان است اما برای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت و بهشت و دوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار داردآیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد که بهشت نیز همانند جهنم، درهایی دارد. امام باقر علیه السلام فرمود: »بهشت دارای هشت در است که عرض هر در، به اندازه چهل سال راه است«.

شیخ صدوق، از علمای بزرگ شیعه، می‌نویسد: اعتقاد ما درباره بهشت این است که بهشت دارالبقاء و دارالسلام است. مرگ و پیری، بیماری و ناخوشی، زوال و زمینگیری، غم، فقر و خستگی و فرسودگی در آن نیست.

درجات در بهشت

بهشت از دیدگاه اسلام

در نظر قرآن، مؤمنان و صالحان سرانجام به جایی ابدی به نام جنت می‌روند و زندگی پر نعمت و خوشی را در پیش می‌گیرند بنا بر آیات قرآن این وعده الهی قطعی است.[۱]قرآن از دو بهشت نام برده: یکی در عالم برزخ که موقت است و دیگری در آن جهان که جاودان است.[۲]

بهشت درجات و مراتبی دارد و برخی از آنها بر دیگری برتری دارند. نعمت‌های بهشتی نیز بسته به درجات بهشتیان، گوناگونی دارند[۳].

توصیف ویژگیهای بهشت از دیدگاه علی ابن ابی طالب:

اگر با چشم دل به آنچه که از بهشت برای تو وصف کرده‌اند بنگری، از انچه در دنیاست دل میکنی، هر چند شگفتی آور و زیبا باشد؟ از خواهشهای نفسانی و خوشیهای زندگانی و منظره‌های آراسته و زیبای ان کناره می‌گیری، و اگر فکرت را به درختان بهشتی مشغول داری که شاخه هایشان همواره به هم میخورند و ریشه‌های آن در توده‌های مشک پنهان و در ساحل جویباران بهشت قرار گرفته آبیاری میگردند، و خوشه‌هایی از لؤلؤ آبدار به شاخه‌های بزرگ و کوچک درختان آویخته و میوه‌های گوناگونی که از درون غلاف‌ها و پوشش‌ها سر بیرون کرده‌اند، سرگردان و حیرت‌زده میگردی: شاخه‌های پر میوهٔ بهشت که بدون زحمتی خم شده در دسترس قرار گیرند، تا چینندهٔ ان هرگاه که خواهد برچیند، مهمانداران بهشت گرد ساکنان ان و پیرامون کاخهایشان در گردشند و آنان را با عسلهای پاکیزه و شراب‌های گوارا پذیرایی کنند. آنان کسانی اند که همواره از کرامت الهی بهره مندند تا انگاه که در سرای ثابت خویش فرود آیند و ازنقل و انتقال سفر‌ها آسوده گردند. ای شنونده! اگر دل خود را به منظره‌های زیبایی که در بهشت به ان میرسی مشغول داری، روح تو با اشتیاق فراوان به ان سامان پرواز خواهد کرد، و از این مجلس من با شتاب به همسایگی اهل قبور خواهی شتافت.

خداوند با لطف خود من و شما را از کسانی قرار دهد که با دل و جان برای رسیدن به جایگاه نیکان تلاش میکند آنگاه که پروردگار عالم اراده‏اش بر این تعلق گرفت که یر روی کرهزمین، خلیفه و جانشینی از جنس خاصی (بشر) بیافریند به ملائکه فرمود: «... میخواهم روی زمین خلیفه و جانشینی قرار دهم». پس آدم ابوالبشر را آفرید و او را برتر از ملائکه قرار داد و فرمود: (لقد خلقناکم ثم صورناکم، ثم قلنا للملائکه اسجدوا لاَّدم فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین بعد از خلقت حضرت آدم و حوا و امر کردن خداوند ملائکه را به سجده کردن آدم، این فرمان از طرق خداوند به آنها ابلاغ شد: «ای آدم، تو و همسرت در بهشت سکونت کنید و از نعمت‏های بهشتی هر چه میخواهید بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید بود».{1}اما شیطان به خاطر تکبری که داشت آدم را سجده نکرد و رانده درگاه حضرت حق گردید.

آدم و حوا در بهشت مشغول زندگی بودند و از نعمت‏های بهشتی استفاده میکردند. شیطان که همه بدبختیهای خود و رانده شدن از درگاه پرفیض الهی را از ناحیه آدم میدانست و کینه او را به سختی در دل گرفته بود، در صدد بود به هر شیوه‏ای که ممکن است موجبات گمراهی آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتی در پیشگاه خدا سوگند یاد کرد که به هر نحوی و از هر سویی که بتوانم آدمیان را گمراه و جهنمی خواهم کرد. شیطان در چنین موقعیتی که حضرت آدم و حوا بهترین زندگی را دارند چگونه میتواند آسوده بنشیند و آدم را در آن همه لذت‏های بی منتهای مادی و معنوی مستغرق ببیند و نصیب وی فقط اندوه و حسرت و ندامت باشد؟ اما شیطان ، چگونه توانست ـ پس از رانده شدن ـ وارد بهشت شود.

در پاسخ به این سؤال،  باید دید آیا بهشتی که حضرت آدم به همراه همسرش در آن ساکن بوده است همان «بهشت برین و موعود» بوده است یا باغی از باغ‏های دنیا ؟

بر اساس آنچه در روایات و تفاسیر بیان شده است، بهشت حضرت آدم، باغی از باغ‏های دنیا بوده است؛ زیرا اگر بهشت همان بهشت موعود نیکان و پاکان باشد، با آیات قرآن منافات دارد که میفرماید: «مقربان درگاه الهی در باغ‏هایی قرار دارند که در آنجا سخن بهیوده و لغو نمیشنوند و در آنجا گناهی صورت نمیگیرد». پس بهشت جای ورد اشخاص آلوده به گناه نیست و شیطان که آلوده به گناه بود چطور میتوانست به بهشتی که موعود نیکان است وارد شود؟!

از امام صادق(ع) روایت شده است که ایشان درباره بهشت فرمودند: «بهشت حضرت آدم ، باغی از باغ‏های دنیا بود که خورشید و ماه بر آن میتابید و بسیار زیبا و آب و هوای خوبی داشت.

اگر آن بهشت، بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن رانده نمی شد».{2}

اقرار و اعتراف‌ به‌ عزّ مقام‌ كبريائي‌ حضرت‌ باري‌ تَعالي‌ شأنُه‌العزيز، و سپردن‌ تمام‌ مراتب‌ هستي‌ و انانيّت‌ و شخصيّت‌ را به‌ آن‌ حضرت‌، و طيّ مراحل‌ و منازل‌ توحيد افعالي‌ و صفاتي‌ و اسمائي‌ و توحيد ذاتي‌ به‌ تمام‌ معني‌ الكلمه‌ دربارۀ آن‌ وجود اقدس‌؛ درجۀ اعلا و ارفع‌ بهشت‌ را تشكيل‌ ميدهد، و هر درجه‌ و مقام‌ از اين‌ پائين‌تر را، درجات‌ و مقامات‌ پائين‌تر. و معلوم‌ است‌ كه‌ محبّت‌ در عالم‌ وجود، يك‌ اندازه‌ قسمت‌ نگرديده‌ است‌، بلكه‌ به‌ هر موجودي‌ به‌ اندازۀ ماهيّت‌ و ظرفيّت‌ خود ريخته‌ شده‌، و رشحه‌اي‌ از محبّت‌ لايزالي‌ و لم‌يزلي‌ بدانجا تراوش‌ كرده‌ است‌.

بنابراين‌ اگر بگوئيم‌ حقيقت‌ بهشت‌ ولايت‌ است‌، و از آن‌ محبّت‌ مترشّح‌ ميگردد، و اين‌ محبّت‌ در هر عالمي‌ به‌ قدر آن‌ عالم‌ و به‌ سِعۀ آن‌ عالم‌ به‌ صور مختلف‌ و به‌ أشكال‌ متفاوت‌ متجلّي‌ گرديده‌ است‌ و عالم‌ ملك‌ و ملكوت‌ را به‌ وجود آورده‌ است‌؛ سخني‌ به‌ گزاف‌ نگفته‌ايم‌. هر جا محبّت‌ شديدتر باشد، صفا و خلوص‌ و ايثار و انفاق‌ و عبوديّت‌ بيشتر است‌، و هر جا كمتر باشد كمتر است‌. پس‌ ميتوان‌ يُحِبُّهُمْ را اساس‌ پي‌ريزي‌ عالم‌ دانست‌، كه‌ از آن‌ يُحِبُّونَهُ پيدا مي‌شود. و يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ پيوسته‌ دست‌ در آغوش‌ يكديگر نهاده‌، و جذب‌ و انجذاب‌ ربوبي‌ و عبودي‌ موجب‌ پيدايش‌ عالم‌ شده‌اند. بندگان‌ از خدا آفريده‌ شده‌اند و بسوي‌ خدا بر ميگردند، و متّقيان‌ بازگشت‌ خوبي‌ دارند.

رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مركز ولايت‌ پنهان‌، و أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ ظهور مقام‌ ولايت‌ است‌.

و بر همين‌ اصل‌، روايت‌ مستفيضه‌ بلكه‌ متواتري‌ داريم‌ بالتّواتر المعنوي‌، بر اينكه‌ بهشت‌ و آثار بهشت‌ و درجات‌ آن‌، و حور و قصور آن‌، و فاكهه‌ و شراب‌ آن‌، و جَنَّـٰتٍ تَجْرِي‌ مِن‌ تَحْتِهَا الانْهَـٰر آن‌، و غِلمان‌ و فرشته‌ و خازن‌ آن‌، و بالاخره‌ تمام‌ خصوصيّات‌ و خواصّ آن‌؛ از ولايت‌ و متعلّق‌ به‌ ولايت‌ است‌، و بر اين‌اصل‌ بنا شده‌ و بر اين‌ اساس‌ مردم‌ از آن‌ بهرمند ميگردند.

در «أمالي‌» صدوق‌ از رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ روايت‌ است‌ كه‌:

إِنَّ حَلْقَةَ بَابِ الْجَنَّةِ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَآءَ عَلَي‌ صَفَآئِحِ الذَّهَبِ. فَإذَا دُقَّتِ الْحَلْقَةُ عَلَي‌ الصَّفْحَةِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ: يَا عَلِيُّ! [189]

«حلقۀ در بهشت‌ از ياقوت‌ سرخ‌ است‌ كه‌ بر روي‌ صفحه‌هاي‌ طلا قرار داده‌ شده‌ است‌. چون‌ حلقه‌ را بر روي‌ صفحه‌ بكوبند، طنين‌ مي‌اندازد و ميگويد: يا عليّ! »

و در «خصائص‌» نَطَنزي‌ از ابن‌ مسعود روايت‌ ميكند كه‌ رسول‌خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند:

عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ حَلْقَةٌ مُتَعَلِّقَةٌ بِبَابِ الْجَنَّةِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ. [190]

«عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ حلقه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ در بهشت‌ آويزان‌ است‌، هر كس‌ خود را بدان‌ بياويزد داخل‌ بهشت‌ ميگردد.»

و در «خصال‌» صدوق‌ با سند متّصل‌ خود از عَطيّه‌ از جابر آورده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند:

مَكْتُوبٌ عَلَي‌ بَابِ الْجَنَّةِ: «لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ أَخُو رَسُولِ اللَهِ» قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَهُ السَّمَوَاتِ وَ الارْضَ بِأَلْفَيْ عَامٍ. [191]

 

«بر بالاي‌ سر در بهشت‌ نوشته‌ است‌ ـ دو هزار سال‌ قبل‌ از اينكه‌ خداوند آسمانها و زمين‌ را بيافريند ـ: نيست‌ معبودي‌ جز خدا، محمّد است‌ فرستادۀ خدا، عليّ است‌ برادر رسول‌ خدا.»

و نيز در «خصال‌» با سند متّصل‌ خود از رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روايت‌ ميكند كه‌:

أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ عَلَي‌ بَابِهَا مَكْتُوبًا بِالذَّهَبِ: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ حَبِيبُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ، فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَهِ، الْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَهِ؛ عَلَي‌ مُبْغِضِيهِمْ لَعْنَةُ اللَهِ. [192]

«مرا داخل‌ در بهشت‌ كردند، و ديدم‌ با خطّ زرّين‌ بر درش‌ نوشته‌ بود: نيست‌ معبودي‌ جز خدا، محمّد است‌ حبيب‌ خدا، علي‌ است‌ وليّ خدا، فاطمه‌ است‌ كنيز خدا، حسن‌ و حسين‌اند برگزيدۀ خدا؛ بر دشمنان‌ آنان‌ باد لعنت‌ خدا.»

در «إكمال‌ الدّين‌ و إتمام‌ النّعمة‌» صدوق‌ با اسناد خود از أبوطُفيل‌ از عليّ عليه‌ السّلام‌ در ضمن‌ پاسخهاي‌ ايشان‌ به‌ مرد يهودي‌ روايت‌ كرده‌ كه‌ فرمودند: وَ مَنْزِلُ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسلَّمَ مِنَ الْجَنَّةِ فِي‌ جَنَّةِ عَدْنٍ وَ هِيَ وَسَطُ الْجِنَانِ، وَ أَقْرَبُهَا مِن‌ عَرْشِ الرَّحْمَنِ جَلَّ جَلَالُهُ. وَالَّذِينَ يَسْكُنُونُ مَعَهُ فِي‌ الْجَنَّةِ هَـٰؤُلَاءِ الإئِمَّةُ الاِثْنَا عَشَرَ. [193]

و منزل‌ و مقام‌ رسول‌ الله‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در بهشت‌ آنستكه‌ آن‌ حضرت‌ در بهشت‌ عدن‌ هستند، و آن‌ بهشت‌ در ميان‌ همۀ بهشتهاست‌ و از همۀ آنها به‌ عرش‌ خداوند رحمن‌ جلّ جلالُه‌ نزديكتر است‌. و آن‌ كسانيكه‌ با محمّد در اين‌ بهشت‌ هستند امامان‌ دوازده‌گانه‌ مي‌باشند.» ،

اهل بهشت

در آیه 23 از سوره مبارکه هود خداوند اصحاب بهشت را معرفی نموده و میفرماید:

"إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَاب الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم بودند، آنها یاران بهشتاند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

راغب در مفردات گفته است: كلمه «خبت» به معناى زمین مطمئن و محكم است، و وقتى گفته مىشود: «اخبت الرجل» معنایش این است كه تصمیم گرفت به زمینى محكم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر كلمه «اسهل و انجد» كه به معناى «به سرزمین هموار رفت، به بلندى رفت» مىباشد، و به تدریج در معناى نرمى و تواضع استعمال شده كه در آیه "و اخبتوا الى ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله «و بَشِّر المُخبتین» به معناى تواضع آمده، مىفرماید افراد متواضع را كه استكبارى از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله «فَتُخبِت لهُ قُلوبهم» یعنى دلهایشان براى او نرم و خاشع مىگردد.

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ. لاَ یَنْقَطِعُ نَعِیمُهَا، وَ لاَ یَظْعَنُ مُقِیمُهَا، وَ لاَ یَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لاَ یَبْأَسُ سَاكِنهَا.

بهشت‌ دارای‌ درجات‌ مختلف‌ و متفاوتی‌ است‌ كه‌ برخی‌ بر برخی‌ فضیلت‌ دارد، و دارای‌ منزل‌های‌ متفاوتی‌ است‌. نعیمش‌ أبداً منقطع‌ نمی‌شود، و ساكن‌ در آن‌ هیچگاه‌ كوچ‌ نمی‌كند، و شخص‌ مخلّد در آن‌ پیر نمی‌شود و ساكن‌ در آن‌ نیازمند و محتاج‌ نمی‌گردد. بهشت‌ لقاء، و جنّت‌ ذات‌ حضرت‌ حقّ وعدة‌ دیدار داده‌ است‌، و متجاوز از بیست‌ جا در قرآن‌ كریم‌ لقاء و زیارت‌ خود را وعده‌ میدهد، پس‌ جَنَّت‌ لِقاء یكی‌ از بهشت‌هاست‌؛ آنهم‌ چه‌ بهشتی‌!

«وُجُوهٌ یَوْمَنءِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.» ؛ چهره‌هایی‌ در آن‌ روز، با طراوت‌ و خرّم‌اند؛ و بسوی‌ پروردگارشان‌ نظر می ‌كنند.

«فَمَن‌ كَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَـالِحًا وَ لاَ یُشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.» ؛ پس‌ هر كس‌ كه‌ امید دیدار پروردگارش‌ را داشته‌ باشد باید عمل‌ نیكو انجام‌ دهد و در پرستش‌ پروردگار خود هیچكس‌ را شریک قرار ندهد.

و میتوان‌ این‌ نام‌ جَنّت‌ لقآء را از نسبت‌ این‌ جنّت‌ به‌ خود خدا استفاده‌ نمود، آنجا كه‌ فرماید:

«یَـا´أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَنءِنَّةُ * ارْجِعِی‌´ إِلَی‌ا رَبِّكِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً* فَادْخُلِی‌ فِی‌ عِبَـادِی‌ * وَادْخُلِی‌ جَنَّتِی‌.»؛ای‌ نفسی‌ كه‌ به‌ مقام‌ سكینه‌ و اطمینان‌ و آرامش‌ رسیده‌ای‌! بسوی‌ پروردگارت‌ بازگشت‌ كن‌ در حالیكه‌ هم‌ تو از پروردگارت‌ راضی‌ و خشنود هستی‌ و هم‌ او از تو راضی‌ و خشنود است‌! پس‌ داخل‌ شو در میان‌ بندگان‌ من‌، و داخل‌ شو در بهشت‌ من‌!»

در اینجا ملاحظه‌ می‌شود كه‌ جَنَّتِی‌ فرموده‌ است‌، و این‌ بهشت‌ مخصوص چنین‌ بندگانی‌، نسبت‌ به‌ خود داده‌ است‌.و یا بعضی‌ از بهشت‌ها را به‌ عنوان‌ جَنّت‌ تعبیر نكرده‌، بلكه‌ به‌ عنوان‌ دار یعنی‌ خانه‌ ذكر كرده‌ است‌؛ مانند جَنّة‌ السّلام‌: لَهُمْ دَارُ السَّلَـامِ عِندَ رَبِّهِمْ.

و در تفسیر آمده‌ است‌ كه‌ گفته‌ شده‌ است‌: سَلام‌، خودِ خداست‌؛ و خانة‌ او بهشت‌ اوست‌. و از جمله‌ مقامات‌ سالک بسوی‌ خدا، مقام‌ فَناء فی‌ الله‌ است‌ من‌ از همه جهات است، و بنابراین‌ حتماً جَنّةُ الذّات‌ یكی‌ از بهشت‌هائی‌ است‌ كه‌ حضرت‌ حقّ به‌ مؤمن‌ وعده‌ داده‌ است‌.

در آیه 23 از سوره مبارکه هود خداوند اصحاب بهشت را معرفی نموده و میفرماید:

"إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَاب الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم بودند، آنها یاران بهشتاند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

 

راغب در مفردات گفته است: كلمه «خبت» به معناى زمین مطمئن و محكم است، و وقتى گفته مىشود: «اخبت الرجل» معنایش این است كه تصمیم گرفت به زمینى محكم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر كلمه «اسهل و انجد» كه به معناى «به سرزمین هموار رفت، به بلندى رفت» مىباشد، و به تدریج در معناى نرمى و تواضع استعمال شده كه در آیه "و اخبتوا الى ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله «و بَشِّر المُخبتین» به معناى تواضع آمده، مىفرماید افراد متواضع را كه استكبارى از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله «فَتُخبِت لهُ قُلوبهم» یعنى دلهایشان براى او نرم و خاشع مىگردد.

خداوند در سوره دخان آیات 51 تا 57 به وصف متقین که وارد بهشت شده اند می پردازد و می فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ * فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ * كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ * یَدْعُونَ فِیها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِینَ *لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ * فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ پرهیزكاران در جایگاه امن و امانى هستند. در میان باغها و چشمه ها. آنها لباسهایى از حریر نازك و ضخیم مى پوشند، و در مقابل یكدیگر مى نشینند. اینچنینند بهشتیان، و آنها را با حور العین تزویج مى كنیم. آنها هر نوع میوه اى را بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد، و در نهایت امنیت به سر مى برند. هرگز مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنیا چشیده اند) نخواهند چشید و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. این فضل و بخششى است از سوى پروردگارت، و این پیروزى بزرگى است». در این آیات مواهب و پاداشهاى بهشتیان را مى شمرد. این پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده:

نخست اینكه: پرهیزگاران در جایگاه امن و امانى هستند بنا بر این هیچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمى رسد، و در امنیت كامل از آفات و بلاها، از غم و اندوهها، از شیاطین و طاغوتها به سر مى برند. سپس به ذكر نعمت دوم پرداخته، مى گوید: آنها در میان باغها و چشمه ها به سر مى برند، و جایگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده (فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ). از انواع جامه های دیبا، نازک و ستبر می پوشند، روبروی هم می نشینند و از مجالست با یکدیگر لذت می برند. تعبیر به جنات (باغهاى پر درخت) ممكن است اشاره به تعدد باغهایى باشد كه هر یك از بهشتیان در اختیار دارند، و یا اشاره به مقامهاى مختلف آنان باشد چرا كه باغهاى بهشت نیز همه یكسان نیست و به تفاوت درجات بهشتیان متفاوت است.در مرحله سوم به لباسهاى زیباى آنها اشاره كرده مى افزاید: آنها لباسهایى از حریر لطیف و نازك و ضخیم مى پوشند، و در برابر یكدیگر بر تختها جاى دارند (یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ). سندس به پارچه هاى ابریشمین نازك و لطیف مى گویند، و بعضى قید زربافت را نیز به آن افزوده اند. استبرق به معنى پارچه هاى ابریشمى ضخیم است، و جمعى از اهل لغت و مفسران آن را معرب كلمه فارسى استبر یا ستبر (به معنى ضخیم) مى دانند، این احتمال نیز هست كه ریشه آن عربى باشد و از برق (به معنى تلالؤ) گرفته شده است، به خاطر درخشندگى خاصى كه این گونه پارچه ها دارد. البته در بهشت گرما و سرماى شدیدى وجود ندارد تا به وسیله پوشیدن لباس دفع شود، بلكه اینها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است، و همانگونه كه قبلا گفته ایم الفاظ و كلمات ما كه براى رفع حاجت در زندگى روزمره دنیا وضع شده قادر نیست مسائل آن جهان بزرگ و كامل را توصیف كند، بلكه تنها مى تواند اشاراتى به آن باشد. بعضى نیز تفاوت این لباسها را اشاره به تفاوت مقام قرب بهشتیان دانسته اند. ضمنا متقابل بودن بهشتیان با یكدیگر و حذف هر گونه تفاوت و برترى- جویى در میان آنها اشاره اى است به روح انس و اخوتى كه بر جلسات آنها حاكم است، جلساتى كه جز صفا و روحانیت و معنویت در فضاى آن چیزى وجود ندارد.

در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مى رسد مى گوید: آرى اینچنینند بهشتیان، و حور العین را به همسرى آنها درمى آوریم (كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ). حور جمع حوراء و احور به كسى مى گویند كه سیاهى چشم او كاملا مشكى و سفیدى آن كاملا شفاف است!. عین (بر وزن چین) جمع اعین و عیناء به معنى درشت چشم است.از آنجا كه زیبایى انسان بیش از همه در چشمان او است، در اینجا چشمان زیباى حور العین را توصیف مى كند، و البته در آیات دیگر قرآن زیبائیهاى دیگر آنها نیز به طرز زیبایى مطرح شده است.

سپس به ذكر پنجمین نعمت بهشتیان پرداخته مى افزاید: آنها هر نوع میوه اى را بخواهند تقاضا مى كنند در اختیارشان قرار مى گیرد و در نهایت امنیت هستند (یَدْعُونَ فِیها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِینَ).حتى مشكلاتى كه در بهره گیرى از میوه هاى دنیا وجود دارد براى آنها وجود نخواهد داشت، میوه ها همگى نزدیك و در دسترسند، بنا بر این زحمت و رنج چیدن میوه از درختان بلند در آنجا نیست (قُطُوفُها دانِیَةٌ؛ حاقه- 23). انتخاب هر گونه میوه اى را بخواهند به دست آنهاست: (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ؛ واقعه- 20). بیماریها و ناراحتیهایى كه گاه بر اثر خوردن میوه ها در این دنیا پیدا مى شود در آنجا وجود ندارد، و نیز بیمى از فساد و كمبود و فناى آنها نیست، و از هر نظر فكر آنها راحت و در امنیتند. به هر حال اگر غذاى دوزخیان زقوم است و در درون آنان همچون آب جوشان مى جوشد، طعام بهشتیان میوه هاى لذتبخش و خالى از هر گونه ناراحتى است.

جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمین موهبت الهى بر متقین است، چرا كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى كند بیم فراق است، به همین جهت مى فرماید: آنها هیچ مرگى جز همان مرگ اول كه در دنیا چشیدند نخواهند چشید! (لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى ). برای اهل بهشت تصور اینکه مرگی وجود داشته باشد نهایت ناراحتی است، برای اهل جهنم تصور اینکه مرگی وجود داشته باشد نهایت بشارت است. به اینها وقتی می گویند مرگی نیست، این بزرگترین عذابهاست، به آنها وقتی می گویند دیگر مرگی نیست بزرگترین بشارتهاست. جالب اینكه قرآن مساله جاودانه بودن نعمتهاى بهشت را با تعبیرات مختلف بیان كرده است، گاه مى گوید: «خالدین فیها» جاودانه در باغهاى بهشت خواهند ماند (این تعبیر در آیات زیادى از قرآن مجید وارد شده است، از جمله آل عمران 15، آل عمران 136، نساء 13، نساء 122، مائده 85، و غیر آن). و گاه مى گوید: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» این عطائى است قطع نشدنى (هود- 108).

سرانجام هفتمین و آخرین نعمت را در این سلسله چنین بیان مى كند: و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است (وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ). (از متقین شروع شد که از ماده " تقوا " و " وقوا " و " وقی " و نگهداری است و تقریبا به اینجا ختم می شود که «و وقیهم» خدا هم آنها را نگهداری کرده است) انسان تا در دنیا خودش را از آنچه که موجب جهنم است نگه ندارد در آخرت از جهنم نگهداری نمی شود.

كمال این نعمتها در این است كه احتمال عذاب و فكر مجازات بهشتیان را به خود مشغول نمى دارد و نگران نمى كند. اشاره به اینكه اگر پرهیزگاران لغزشهایى هم داشته اند خدا به لطف و كرمش آنها را بخشیده، و به آنها اطمینان داده است كه از این نظر نگرانى به خود راه ندهند، و به تعبیر دیگر غیر از معصومین خواه ناخواه لغزشى دارند و تا مشمول عفو الهى نشوند از آن بیمناكند این آیه به آنها از این نظر امنیت كامل مى بخشد. «فضلا من ربک» همه اینها تفضلات پروردگار توست. اهل بهشت هر چه را که دارند فضل پروردگار می بینند «ذلک هو الفوز العظیم» و رستگاری بزرگ این است. برای آن گروه از اهل بهشت که اهل معرفت هستند نعمتهای بهشتی از دو جهت نعمت است: یک جهت خود همین نعمت بودن این نعمت، که نعمت برای انسان نعمت است، همین طور که در دنیا هم، قطع نظر ازهر چیزی، میوه خوب، غذای خوب، لباس خوب برای انسان نعمت است. چیزی که برای یک شخص صاحبدل بالاتر است، جنبه کرامت بودن و تفضل بودن آن است، یعنی اگر شما یک شخص فوق العاده مورد احترام و محبوبی داشته باشید چنانچه او هدیه ای برای شما بفرستد، اینجا شما دو لذت دارید که یکی از آن دو صد درجه بیشتر از دیگری است، یکی اینکه این مثلا سیبی که او فرستاده است سیب است مثل همه سیبهای دیگر، دیگر اینکه می گویید این سیبی است که فلان کس فرستاده. این دیگر لذت روحی مطلب است.اهل حقیقت نعمتهای بهشتی را که از خدا می خواهند توجهشان به هدیه بودن و فضل بودن آنهاست، به تفضل بودن و کرامت بودن آنهاست، یعنی از این جهت که احساس می کنند آنچه که دارند هدیه محبوبشان است، هدیه خداست، برای آنها هزاران درجه بیشتر لذت بخش است از خود میوه از آن جهت که میوه میوه است. این است که در آخر به این نکته اشاره می کند: «فضلا من ربک» در حالی که این تفضل پروردگار است، و آنها این «فضلا من ربک» را احساس می کنند، درک می کنند که این فضل اوست، استفاده کنید که فضل اوست. یک جامه، یک مداد، یک کتاب و هر چیزی را اگر یک شخص مورد احترام و محبوب به انسان داده باشد، اصلا آدم به چشم دیگری به آن نگاه می کند، افتخار دیگری برای او دارد، و برای آنها این جهتش مورد نظر است نه آن جهتهای ظاهری و جسمانی.

خداوند همچنین در سوره یس آیات 63-55 می فرماید: «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاكِهُونَ * هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ * لَهُمْ فِیها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ *سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ * وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ * أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ * وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِیراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ *هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ به درستى كه اهل بهشت امروز در ناز و نعمت هستند و از هر فكر دیگر فارغند. هم خود و هم همسرانشان در زیر سایه بر كرسى ها تكیه مى زنند. و میوه اى در آنجا در اختیار دارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد. در آن روز به عنوان پیام از پروردگار مهربان به ایشان ابلاغ سلام مى شود. و در جمع مردم گفته مى شود: هان اى مجرمین از سایر مردم جدا شوید. مگر با شما عهد نسبتم و نگفتم اى فرزندان آدم شیطان را اطاعت مكنید كه او براى شما دشمنى آشكار است. و مگر نگفتم كه مرا بپرستید كه صراط مستقیم تنها همین است. و مگر این شیطان نبود كه گروه هاى بسیارى از شما را گمراه كرد آیا هنوز هم به هوش نمى آیید. (همه این هشدارها را به شما دادیم و نپذیرفتید) اینك این جهنمى است كه همواره وعده اش به شما داده مى شد. بچشید امروز سوزش آن را به كیفر كفرى كه مى ورزیدید».

كلمه شغل به معناى كارى است كه آدمى را به خود مشغول سازد و از كارهاى دیگر باز بدارد. و كلمه فاكه اسم فاعل از مصدر فكاهت است كه به معناى گفت و شنودى است كه مایه خوشحالى باشد و ممكن هم هست به معناى تمتع و لذت بردن باشد، و- به طورى كه گفته شده- از مصدر مزبور غیر از اسم فاعل هیچ فعلى مشتق نشده است. بعضى از مفسرین گفته اند: معناى فاكه صاحب میوه است، همان طور كه مى گوییم لابن و تامر- فلانى داراى لبن و تمر است ولى این معنى را یك نكته بعید مى سازد، و آن این است كه در این آیات سخن از میوه به میان آمد، دیگر لازم نبود كه بار دیگر تكرار شود، به خلاف اینكه كلمه مذكور را به معناى گفت و شنود بگیریم كه دیگر تكرارى لازم نمى آید. و معناى آیه این است كه: اصحاب بهشت در آن روز در كارى هستند كه توجهشان را از هر چیز دیگرى قطع مى كند و آن كار عبارت است از گفت و شنودهاى لذت بخش، و یا عبارت است از تنعم در بهشت.

«هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» كلمه ظلال جمع ظل است كه به معناى سایه است. بعضى گفته اند: جمع ظله- به ضمه ظاء- است، كه به معناى سایبان (و چتر) یا سقف یا درخت و یا امثال اینها است كه مانع از نفوذ نور خورشید مى شود. و كلمه ارائك جمع أریكه است كه به معناى هر چیزى است كه بدان تكیه كنند، مانند پشتى و متكا و امثال آن. و معناى آیه این است كه: ایشان یعنى اهل بهشت و همسرانشان كه در دنیا محرم ایشان بودند و از مؤمنات بودند، و یا حور العین كه همسران بهشتى ایشانند، در سایه ها و یا در زیر سایبانهایى كه ساتر از آفتاب یا هر حرارت دیگرى است، قرار دارند، و بر پشتى ها به عزت تكیه مى كنند.

لَهُمْ فِیها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ» كلمه فاكهة به معناى مطلق میوه ها است، مانند: سیب، پرتقال و امثال آن. و كلمه یدعون از مصدر ادعاء است كه به معناى تمنى و خواستن است. یعنى مردم در بهشت میوه و نیز هر چه را تمنا و اشتها كنند و بطلبند در اختیار دارند. «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» كلمه سلام مبتدایى است كه خبرش حذف شده. و اگر آن را نكره آورد و نفرمود: السلام به منظور این است كه بفهماند سلامى است كه از عظمت نمى توان تعریفش كرد. و خبرى كه از آن حذف شده عبارت است از علیكم و یا لكم. و كلمه قولا مفعول مطلق است براى فعل محذوف، و تقدیرش این است كه: اقوله قولا من رب رحیم- من این سلام را مى گویم، گفتنى از پروردگار رحیم.

از ظاهر كلام برمى آید كه این سلام از خداى تعالى باشد، و این غیر از آن سلامى است كه ملائكه به بهشتیان مى گویند و قرآن چنین حكایتش كرده: «وَ الْمَلائِكَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ * سَلامٌ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛ و فرشتگان از همه درها بر ایشان درمى آیند و مى گویند سلام بر شما، به پاداش صبرى كه كردید، پس چه سرانجام نیكى است خانه بهشت. (سوره رعد، آیه 23 و 24).

«وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» یعنى آن روز به مجرمین مى گوییم: از بهشتیان جدا شوید. و منظور از آن روز روز قیامت است این آیه وعده اى را كه در جاى دیگر داده و فرموده:«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ؛ و یا آن كه آنهایى را كه ایمان آوردند و عمل صالح كردند، چون مفسدان در ارض قرار مى دهیم و یا آنكه با متقیان به مثل فجار معامله مى كنیم؟» (سوره ص، آیه 28). و نیز فرموده: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ؛ و یا كسانى كه مرتكب گناهان مى شوند، پنداشته اند كه با ایشان به مثل مؤمنین نیكوكار عمل مى كنیم؟ زندگى و مرگشان یكسان است؟» (سوره جاثیه، آیه 21) منجز و قطعى مى كند و از وفاى به آن وعده خبر مى دهد.

در تفسیر قمى در ذیل جمله «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاكِهُونَ» گفته: یعنى با زنان ملاعبه و بازى مى كنند ( تفسیر قمى، ج 2، ص 216). و نیز در همان كتاب در روایت ابى الجارود است كه امام باقر (ع) در تفسیر جمله ِی «ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» فرموده: كلمه ارائك تختهایى است كه روى آن حجله ها باشد ( تفسیر قمى، ج 2، ص 216 ). باز در همان كتاب در تفسیر جمله «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» فرموده: سلام از ناحیه خدا به معناى امان است، و در ذیل جمله «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» فرموده: چون خدا خلق را در روز قیامت جمع كند، همه برپا خواهند ماند به حدى كه عرق ایشان را فرا مى گیرد، پس ندا مى كنند: پروردگارا به حساب ما رسیدگى كن هر چند كه جهنمى باشیم، تكلیفمان را معلوم كن، تا اگر دوزخى هستیم به دوزخ برویم.آن گاه فرمود: خداى تعالى بادهایى مى فرستد تا در بین آنان بوزد، و منادیى ندا مى كند: اى مجرمین امروز از بهشتیان جدا شوید. پس از یكدیگر جدا مى شوند، مجرمین در آتش مى افتند، و كسى كه در قلبش ایمان باشد به سوى بهشت مى رود ( تفسیر قمى، ج 2، ص 216).

در بعضى از روایات آمده كه: خداى سبحان براى اهل محشر تجلى مى كند، به جلوه اى كه آنان را از غیر به خود مشغول مى سازد مادامى كه آن تجلى هست به هیچ چیز دیگر توجه ندارند. و مراد از این تجلى برطرف شدن همه حجابهایى است كه بین آنان و آفریدگارشان وجود داشت، نه اینكه مراد دیدن به چشم باشد، چون دیدن به چشم تنها از راه مقارنه جهات و ابعاد صورت مى گیرد، و خداى تعالى در جهت قرار ندارد و چنین چیزى در حق خداى تعالى محال است. در كتاب اعتقادات صدوق از امام (ع) روایت كرده كه فرمود: هر كس گوش به سخن كسى بدهد، به همین مقدار او را پرستیده اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را پرستیده و اگر از ابلیس بگوید ابلیس را پرستیده (اعتقادات صدوق).

Template Design:Afzadi