بين تصوف اين دو برادر تفاوت بسيار است تصوف ابوحامد از نوع مقالات اهل صحو است و طريقه برادرش از مقوله اهل سكر ابوحامد در عراق بيشتر بعنوان فقيه و متكلم شناخته مي شد ودر شام و قدس مراحل نخستين سير وسلوك را اغاز كرد اما خانقاه او در خراسان بود.

برادرش احمد بعنوان صوفي و واعظ به جبال و عراق مسافرت كرد تصوف داشت در هرصورت تصوف اين دو برادر دو جنبه مختلف تصوف خراسان و ميراث ابوسعيد و امام قشيري است.

امام محمد غزالي در سال 45 در طابران طوس به دنيا امد در كودكي پدرش محمد غزالي درگذشت و او با برادر كوچكش احمد رايتيم گذاشت سرپرستي دو كودك با مختصر پولي كه از پدرشان باقي مانده بود به دوست پدرشان كه صوفي بود واگذار شد اما اين پول كافي نبود و باعث شد كه به مدرسه پناه جويند و در مدرسه امام غزالي مقدمات فقه شافعي را اموخت چندي بعد در جرجان نزد فقيه شافعي به تلمذ پرداخت در بازگشت از جرجان به طوس گرفتار دزدان شد امام تعليقه جرجان را از انها بازستاند با ابوعلي فارمدي صوفي معروف و حكيم عمر خيام منجم و فيلسوف پر اوازه اشنايي يافت.
هنگام قتل خواجه نظام الملك در نظاميه بغداد كار تدريس خود را اغاز كرد در مراسم جلوس مستظهر باالله بعنوان مدرس نظاميه و فقيه عراق شركت داشت خليفه از وي خواست كه كتابي در رد باطنيه بنويسد كه ان را مستظهري نام نهاد بدنبال يك بحران روحي و جسماني كه شش ماه طول كشيد نظاميه و بغداد را ترك كرد و با لباس صوفيه به بهانه حج وبه سراوردن چله و اعتكاف به مدت 2 سال در جامع دمشق وارد مدرسه اي شد و در انجا ديد در ضمن قول غزالي را نقل مي كنند براي اينكه دچار عجب و غرور نشود بيرون امد و شهر را ترك كرد در تمام مسافرتها سعي كرد از عجب و غرور دور باشد در پايان سفر دمشق و بيت المقدس و حج به وطن بازگشت و در راه وطن قسمتي از كتاب احياء علوم دين را براي تعدادي از شاگردان تدريس نمود.
در اغاز دوازدهمين سالي كه از ترك نظاميه بغداد مي گذشت دعوت فخر الملك پسر نظام الملك را براي تدريس در نيشابور پذيرفت و جهت تدريس به نيشابور رفت.

زندگي او در سالهاي اخر عمر در بين مدرسه و خانقاه طوس صرف تدريس طالبان علم و مجالست با صوفيه گذشت فلاسفه متكلمين و فقها غالبا او را به تز لزل منسوب نمودند از جمله ابن طفيل و ابن رشد كه او را بخاطر مطاعني از تصوف داشت مورد انتقاد قرار دادند.
ابن سبعين اشبيلي عارف و صوفي اندلسي درباره او مي گويدلساني بود بي بيان و صوتي بود عاري از كلام گاه صوفي بود گاه فيلسوف سوم بار اشعري چهارم بار فقيه و پنجم محير بود ادراك او از علوم قديم از تار عنكبوت سست تر و همين حال را داشت در تصوفبه عقيده وي انچه به وحي و ايمان تعلق دارد و راي ادراك عقل و برهان است و طريق ادراك ان شهود است كتابهاي وي عبارتند از درفقه الوجيز
در اصول المستصفي ، در منطق معيار العلم ، در فلسفه مقاصد الفلاسفه در كلام اقتصاد في اعتقاد در اخلاق و تصوف احياء علوم دين و كيمياي سعادت در تربيت فرزند نامه و تصيفه الملوك در اسرار معارف مشكاه الانوار و المضنون الصغير و الكبير در شناخت عقايد رساله فيصل التفرقه و غيرهيكي از اثار كوچك اما مهم او المنقذ من الضلال است كه در واقع اعتراف نامه غزالي و شرح سلوك فكري و روحاني اوست از كلام و فلسفه تا تصوف كلام غزالي در موضوع سير و سلوك روحاني خود يادآور اقوال دكارت فيلسوف فرانسوي است كه در گفتار و روش راست راه برهان عقل غزالي در المنقذ نقل مي كند بعد از رهايي از شك خويش طالبان راه حق را در عصر خود منحصر در چهار فرقه يافت متكلمان كه خود را اهل نظر و راي مي خواندند ، باطنيه كه خود را اصحاب تعليم شمردند و تعليم خود را از امام معصوم مقتبس مي گرفتند ، فلاسفه كه خود را اهل منطق و برهان مي پنداشتند و صوفيه كه خود را خاصان و اهل مشاهده و مكاشفه مي ديدند. و مي گويد كه من چون دريافتم كه حقيقت از اين چهار فرقه بيرون نيست در باره اين فرقه ها به جستجو پرداختم و سرانجام به طريقه صوفيه روي اوردم.او اهل فلسفه را از سه طايفه بيرون نمي ديد دهريان طبيعيان و الهياناو درباره صوفيه مي گويد همان خاص طريق خداي هستند سيرت انها بهترين
سيرتهاست راه انها صواب ترين راههاست و اخلاق انها پاكيزه ترين خلقهاست و مي گويد چه توان گفت درباره طريقتي كه طهارت ان تطهير قلب باشد از ماسوي الله اغاز ان استغراق قلب باشد در ذكر خدا و پايان ان عبارت باشد از فنا شدن در خداي ؟
غزالي مايه يقين را كه نزد متكلمان ، فلاسفه و اهل تعليم نيافت در مكاشفات صوفيه مي يابد و حقيقت وحي و نبوت را از اين احوال درك مي كند اثر عمده غزالي كتاب احياء علوم دين است كه مهمترين و مفصلترين اثر اوست
در اين كتاب نويسنده معارف صوفيه را در مقابل علوم بي حاصل فقهاء و اهل كلام احياء مي كرد و با پيوند طريقت و شريعت هم شريعت را قدرت وعمقي بيشتر مي داد هم طريقت را رواج مي بخشيد
احياء علوم مشتمل بر چهار ربع است كه به تقليد از طرز تبويب مسايل در فقه هدف از تصنيف ان اين نكته است كه در مقابل فقه رسمي و ظاهري نوعي فقه مربوط به عادات و معاملات باطني عرضه دارد ، و توجه به قوت قلب ابوطالب مكي و نحوالقلوب امام قشيري است. احياء علوم مشتمل بر چهل كتاب است :

 ده كتاب اول ربع عبادت
ده كتاب دوم ربع عادات.
ده كتاب سوم ربع مهلكات.
ده كتاب چهارم ربع منجيات.
ربع اول بحث درباب علم عقايد طهارت صلاه زكات صوم حج وآداب تلاوت و ادعيه و اوراد
آرا غزالي در باب علم در عين حال از لحاظ ارزيابي علم درست قابل ملاحظه است . آنچه فرض علم است علم دنيا نسيت به علم راه آ خرت است علم راه آخرت هم درقسم است مكاشفه و مكالمه علم مكاشفه مربوط به صديقان و مقربان اما علم معامله شناخت احوال قلب و مهلكات و منجيات ان عام مردم علماء را عبارت از فقها و متكلمان مي دانند.غزالي از همان آغاز كتاب احياء علوم خواننده را متوجه مي كند كه آنچه از كتاب احياء بايد انتظار داشت همان اعمال قلوب است اگر در باب عبادت
و عادات هم بحث مي كند ظاهر ان نيست بلكه روح و باطن ان استدر احياء علوم چون به اخلاق و علل و اسباب ان توجه مي شود نوعي كتاب اخلاقي به شمار مي ايد.در اين كتاب امده كه نيل به ايقان و تصديق ايمان صديقان و مقربان است.با مجاهدت و رياضت حاصل مي شود.ربع دوم كتاب احياء در باب عادات و ان مربوط به قوائد حيات عادي انسان و معاملات ظاهري است در باب خوردن ، كسب معاش حلال و حرام ، اداب دوستي ، عزلت ، سفر ، سماع ، امر به معروف و غيره
انچه در ربع // مهلكات // و // منجيات // است بيشتر مربوط به احوال
باطني است بر خلاف ربع // عادات // و // عبادات //
در ربع مهلكات با شرح عجايب قلب و لزوم رياضت نفس و كسر شهوات آغاز مي شود و معالجه امراض قلب كه از پيروي شهوت ناشي است ترك
شهوت نشان داده مي شود
در كتابهاي ديگر اين ربع آنچه موجب هلاكت نفس است از افات زبان و چشم ، رشك ، دنيا پرستي ، بخل و غيره.

آنچه تصوف او را نشان مي دهد اولين كتاب اين ربع در باب قلب و شرح
عجايب ان –نكته جالب در اين ربع توجه غزالي به ارزيابي معرفت نشان مي دهد . از انچه كه گفته شد طريق صوفيه در نيل به معرفت از طريقه
حكماء و متكلمان بهتر است
ربع منجيات غزالي هم طريق نيل به نجات است
از نظر او تصوف فقط استغراق در حالات روحاني نيست ، تصفيه باطن و تمسك به آداب شريعت و اخلاق نوبت اهميت دارد در بين اثارش آنچه
كه حاكي از تصوف اوست رساله مشكاه الانوار است
در اين كتاب او خدا را نوري مي خواند كه جزء ان ديگر نوري نيست و در تفسير ايه نور ، نور را رمز وجود مي داند او لا الله الا الله را توحيد عوام و
قول لاالله الا هو را توحيد خواص
غزالي تصوف خود را مبتني بر شريعت مي داند چنانكه در اخرين اثرش الجام العلوم بازگشت به عقايد ساده و ايمان بي شائبه عاري از چون و چرا را توجيه مي كند
از انديشه و كلام امام غزالي انچه در عالم اعلام تاثير تعقلي و واقعي يافته اثار معروف اوست مثل تهافت الفلاسفه ، احياء‌علوم الدين ، كيمياي سعادت است احوال پايان عمر غزالي نوعي عصيان بر ضد مدرسه و اهل مدرسه و گرايش به عقايد عوام تا حدي عكس العمل و در مقابل مقالات فلاسفه و متكلمين استتصوف خود او جمع و تلفيقي از شريعت و طريقت است و به امثال جنيد و محاسبي و ابوطالب مكي نزديك است و جايي براي مقالات اهل مكروث صلحيات و طامات انها نداشت
در هر حال انتقادات به او خود شاهدي است بر نفوذ فوق العاده او در قلمرو افكار و عقايد مسليمن و محدوديت به دنياي اسلام
و اما برادرش وقتي امام محمد غزالي بغداد و نظاميه را ترك كرد برادرش شيخ احمد را به جاي خويش گذاشت اما او نيز چندي بعد مسند تدريس را رها كرد و به تصوف روي اورد بعدها از بين كساني كه تاثير گرفت عين القضات همداني است بخاطر بي پرواييهايي كه داشت مورد اتهامات سخت واقع شد و مخصوصا از جانب حنابله و ساير متشرعه به خاطر سخنان شطح اميزي كه درمجالس وعظ بيان كرد عرضه طعن و نقد بسيار گشت.
شهرت امام غزالي و تاثيري كه كتابهاي او از جمله احياء علوم الدين در نشر تصوف داشت اين برادر كوچكتر بيش از او در عالم تصوف شهرت يافت
كه برخي عوام صوفيه پاره ايي كرامات را هم به او منسوب شدشيخ احمد كنيه اش ابوالفتح بود و مجد الدين لقب داشت به قول ابن خلكان نه امي بود نه زاهد خانقاه عالم و فقيهي بود با تمايلات صوفيانه كه در عين
حال وعظ را بيشتر از تدريس دوست داشت بيشتر در ري و قزوين و همدان مي زيست گاه به بغداد مي رفت و مجالس وعظ او فوق العاده مورد توجه بود.آنچه اين مجالس را مورد توجه قرار مي داد حسن منظر و ملاحت وعظ او بودمجالسش گاهي به قدري متحورانه بود و اميخته با شطحيات كه فقها و محدثين را به شدت تحريك مي كرد و حنابله بغداد ان را به شدت تقبيح مي كردند
در سخنان شيخ احمد پاره اي نكته ها هم هست كه رنگ تعاليم حلاج را دارد تا حدي از همين راه باشد كه نفوذ حلاج در عين القضات شاگرد شيخ احمد بارزتر مي شود عشقي كه شيخ احمد از ان سخن مي گويد همان است كه حلاج از شور و نشئه ان به هيجان امده شباهت با مكتب نو افلاطوني در اين طرز تلقي كه شيخ در باب عشق دارد نيز پيداست كه همان عشق جهاني كه در جاي جاي كتاب اوستسوانح العشاق شيخ احمد در ادب صوفيه شهرت فوق العاده اي يافت كه عراقي و جامي هم لمعات و لوامع خود را هم به همان سبك نوشتند
از جمله رساله هاي شيخ احمد لباب الاحياء كه خلاصه اي از احياء علوم امام غزالي است اثاري به فارسي و عربي دارد از جمله رساله بنام بوارق الالماع در باب سماع كه كلام او در باب سماع از كلام برادرش تازگي خاص دارد .او سماع را براي اهل عرفان در صورت حصول شروط زمان و مكان و اخوان مناسب نه فقط جايز بلكه واجب مي داند
شيخ الات لهو را تحريم مي كند سماع را خاصه در مسجد تجويز مي كند حتي دف زدن و اواز خواندن در اين موارد را استثناء نمي كند حتي رقص كردن در مجلس سماع كه سنت صوفيان است اشكال نمي كند باري او سماع را نه تنها جايز مي داند بلكه سماع در حق مريدان را مستحب مي داند بخاطر اينكه كدروتهاي نفساني را تصفيه مي كند و به جانب حق مي كشاندسماع را مثل مولويه وسيله قوي در تصفيه روح و تعالي مدركات عالي ميداند
نه تنها براي دف و ني در سماع معاني رمزي بيان مي كند بلكه براي رقصيدن هم مثل مولوي تعبيري رمزي مي اورد كلمات شطح اميز كه در مجالس وعظ از شيخ احمد نقل مي شد مخالفان را بشدت بر ضد وي تحريك مي كرد
شيخ احمد رساله اي هم بنام التحرير في كلمه التوحيد دارد و ترجمه فارسي رساله الطير برادرش امام غزالي را نير به اومنسوب كرده اند شيخ احمد در52 هجري در قزوين وفات يافت و همانجا مدفون شد اما نفحه روحاني او در همدان به عين القضات رسيد