ابراهیم(ع) در قرآن و منابع اسلامی

نام این پیامبر 69 بار در قرآن کریم آمده است که از این تعداد، 54 مورد آن در خصوص شخصیت و سیره خود اوست، هشت مورد در خصوص آئین وی (مله ابراهیم)، دو مورد در خصوص ذریه و فرزندان وی، دو مورد در خصوص قوم وی، دو مورد در خصوص میهمانانی از ملائکه که برای دیدار وی آمدند و یک مورد نیز درباره کتاب آسمانی وی صحف بحث کرده است. برخی از مهمترین موضوعاتی که قرآن کریم پیرامون شخصیت این پیامبر بدان پرداخته به شرح ذیل است:

- به دوستی گرفتن ابراهیم توسط خداوند(1) - اسلام ابراهیم و تبرئه وی از شرک(2) - حنیفیت وی(3)

- درخواست اطمینان قلبی از خداوند در خصوص زنده شدن مردگان در قیامت(4) - بناء خانه خدا توسط وی(5) - نفی یهودیت و نصرانیت از وی(6) - داستان ابراهیم و نمرود(7) - آزمایش ابراهیم در خصوص قربانی کردن فرزندش(8) - دعاهای ابراهیم(9) - ذریه ابراهیم(10) - قوم ابراهیم(11) - پدر ابراهیم (آذر)(12)

- روحیه شکرگزار بودن ابراهیم(13) - لزوم اتباع از آئین ابراهیم(14) - جدال احسن ابراهیم با کافران(15).

درباره وجه تسمیه وی بدین نام، علماء لغت برآنند که این نام «ابراهیم » غیرعربی است و در عبری به «أبرام» به معنی پدرِ بزرگ و نیز به معنای «أب رحیم» یعنی پدر مهربان است. خداوند ابراهیم را به دوستی گرفت زیرا اولین کسی بود که با نیکوکاری رو به سوی خدا کرد و از آئین باطل رو گرداند و به آئین حق گرائید. در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده که فرمودند: شنیدم از پدرم از پدر خود حدیث میکرد که فرمود: خدا از آن جهت ابراهیم را خلیل نامید که هیچکس را رد نکرد و از احدی جز خدا سؤال ننمود. روایت بالا صحیحترین روایتی است که درباره نامگذاری حضرت ابراهیم به «خلیل» وارد شده است، چون این روایت با معنی لفظ خلیل یعنی «حاجت» موافق است. در زمینه نامگذاری حضرت ابراهیم وجوه دیگری نیز روایت شده است(16). خلیل اخص از صدیق است؛ زیرا وقتی کسی خلیل کسی است که حاجت خود را جز به او نگوید(17). خلیل عبارت است از دوست و محبی که در خلال تمام امور و اسرار انسان وارد شده و کسی که محبتش در خلال اجزاء قلب و وجود انسان نفوذ کرده است و شکی نیست که این نوع دوستی، غایت محبت و دوستی را نشان میدهد.

هنگامی که خداوند ملکوت آسمانها را به ابراهیم نمایاند و وی قومش را به خدا دعوت کرد و توحید را مرحله به مرحله آشکار ساخت و آنان را از عبادت ستاره و خورشید و ماه بازداشت و بت پرستی را نهی کرد و در این راه خود را به آتش نمرود سپرد و فرزندش را در معرض قربانی قرار داد، خداوند وی را امامِ خلق قرار داد و به واسطه این ویژگی ها وی را خلیل نامید؛ زیرا دوستی خداوند با یک بنده به معنی رساندن خیرات و منافع به اوست. البته وجوه دیگری نیز ذکر شده است، مثل موافقت در حرکت و مشی با کسی یا رفع نیازهای کسی (در معنای خلیل). قرآن کریم دین ابراهیم را حنیف معرفی می کند و این در جواب کسانی است که می گفتند «کونوا هوداً او نصاری تهتدوا»، (بقره:135) می فرماید بگو بلکه ملت ابراهیم را پیروی می کنیم که فطری است و ملت واحده ای است که تمام انبیاء شما از ابراهیم گرفته تا بعد از او همه بر آن ملت بوده اند و صاحب این ملت از مشرکین نبود. دین ابراهیم دین توحیدی است که در آن هیچ حکم و عقیده ای که غیر خدایی باشد وجود ندارد(18). امام صادق در حدیثی اشاره می کنند که حنیفیت ابراهیم در اسلام است. از امام باقر روایت است که فرمود: حنیفیت کلمه جامعی است که هیچ چیز را باقی نمی گذارد حتی کوتاه کردن شارب و ناخن گرفتن و ختنه کردن از حنیفیت است(19) و نیز آئین وی اسلام نامیده شد به این اعتبار که وی تسلیم محض اوامر الهی بود و برای خود مالکیتی تصور نمی کرد(20).

خداوند با آوردن کلمه حنیف در توصیف دین ابراهیم از بسیاری کج روی های فکری جلوگیری کرد؛ زیرا نه تنها یهود و نصاری ادعا می کردند که ابراهیم بر دین ماست، بلکه عرب جاهلیت بت پرست هم ادعا می کردند که بر دین حنیف یعنی دین ابراهیم هستند حتی اهل کتاب هم به مشرکین لقب حنفاء داده بودند و هر گاه کلمه حنیفیت به کار می رفت از آن وثنیت می فهمیدند. بنابراین، بعد از آنکه خداوند درآیه 67 آل عمران ابراهیم را حنیف نامید و فرمود «و لکن کان حنیفاً» لازم بود این توصیف را بیان کند تا با اصطلاح غلط دوران جاهلیت مخلوط نشود و کسی خیال نکند که او نیز مانند بت پرستان، بت پرست بوده است لذا بلافاصله به دنبال آن آورد: «مسلماً و ما کان من المشرکین» تا بفهماند او مانند عرب جاهلیت مشرک نبوده است بلکه ابراهیم بر دینی بود که مرضّی نزد خداست و آن اسلام است یعنی تسلیم خدا بودن. مراد از این که خداوند در این آیه خطاب به اهل کتاب می فرماید ابراهیم از مشرکین نبود، کنایه ای به اهل کتاب است زیرا نصارا به واسطه اعتقاد به الهیت عیسی علیه السلام مشرک شدند و یهود به خاطر اعتقادشان به تشبیه درباره واژه حنیف معانی متفاوتی ذکر شده است از آن جمله: حنیف به معنی سالم است و چون ابراهیم تسلیم خدا بود و از او منحرف نبود و عقیده اش سالم بود، حنیف نام گرفت. نیز گفته اند به معنی مایل است به این معنی که ابراهیم برخلاف دیگرانی که از خدا منحرف بودند، به سوی خداوند مایل بود هم چنین به معنی حج خانه خدا و نیز پیروی از حق و اخلاص در عمل و ... گرفته شده است. آیه 124 بقره اشاره به آن دارد که خداوند مقام امامت را به ابراهیم سپرد و این واقعه در اواخر عمر وی اتفاق افتاده است، در دوران پیری وی و بعد از تولد اسماعیل و اسحاق علیهماالسلام و بعد از آنکه اسماعیل و مادرش را از سرزمین فلسطین به سرزمین مکه منتقل کرد. دلیل بر این مدعا این است که بعد از جمله «انی جاعلک للناس اماماً»، وی فرمود «و من ذریتی؟» یعنی خدایا در ذریه من هم قرار می دهی؟ این باید زمانی باشد که فرزند داشته زیرا بر اساس آیات قرآن وی از فرزند داشتن ناامید شده بود و همسرش نیز امیدی نداشت(21).

هنگامی که خداوند ابراهیم را به برخی تکالیف آزمود و وی نیز از عهده آن برآمد به مقام نبوت و امامت رسید و با فراز «لاینال عهدی الظالمین» نشان داد که مقام امامت و ریاست در دین به ظالمین نمی رسد. برخی از مفسرین آن کلمات را که خداوند با آن ابراهیم را آزمود عبارت دانسته اند از ابتلاء وی به مناظره با بت پرستان و ذبح فرزندش و افتادن در آتش نمرود و ... . اهل تحقیق معتقدند که مراد از امام در این آیه همان نبی است؛ زیرا کسی که امام است لا محاله باید نبی و دارای شریعت مستقل باشد وگرنه خودش مأموم دیگری است که با امامت منافات دارد(22)، و نیز لازمه امام بودن معصوم بودن از تمام معاصی است زیرا مقتدا است و از مقتدا نباید معصیت صادر شود و اگر صادر شد واجب است در معصیت هم تبعیت شود و این با وجوب ترک معصیت الهی منافات دارد(23). از جمله امتحانات الهی درباره ابراهیم، مقابله وی با نمرود بن کوش و سوزاندن وی و ذبح فرزندش در زمانی که حج انجام داد و خانه را بازسازی کرد، علماء در مصداق این کلمات اختلاف کرده اند برخی آن را امور مستحبی مربوط به نظافت جسم دانسته اند و برخی آن را مناسک حج دانسته اند و بازسازی بیت الله.

آئین ابراهیم و تقابل او با نمرود

در آیه 258 بقره داستان محاجه ابراهیم با نمرود آمده است، وی یکی از سلاطین بابل قدیم بوده است. از این آیه مشخص است که نمرود برای خداوند سبحان قائل به الوهیت بوده وگرنه وقتی ابراهیم به او گفت: خدا آفتاب را از مشرق می آورد، تو آن را از مغرب بیاور، نمرود تسلیم گفته او نمی شد و می توانست بگوید من آفتاب را از مشرق بیرون می آورم یا اینکه بگوید این کار خدای تو نیست و کار خدایان دیگر است چون نمرود قائل به خدایانی غیر از خدای سبحان نیز بود. با این حال خود را هم اله می دانست بلکه بالاترین آلهه می پنداشت، لذا در پاسخ ابراهیم، بر ربوبیت خود احتجاج کرد و درباره سایر خدایان چیزی نگفت؛ معلوم می شود خود را بالاتر از همه آنها می دانست، لذا نتیجه می شود که بحث ابراهیم و نمرود بر سر این بود که ابراهیم می فرمود فقط پروردگار من الله است ولی نمرود می گفت که من نیز خدای تو هستم.

از امام علی علیه السلام روایت شده که فردی که با ابراهیم بحث و مجادله می کرد نمرود بود(24). هم-چنین در زمان وقوع این بگو مگو اختلاف است، بعضی گفته اند زمانی بود که ابراهیم بت ها را شکسته بود و هنوز در آتش نیفتاده بود ( نقل از مقاتل) و بعضی گفته اند بعد از افتادن در آتش بوده است. (نقل از امام صادق علیه السلام)(25)از قرائن عقلی هم احتمال وقوع این محاجّه پس از افتادن ابراهیم در آتش فهمیده می-شود نه قبل از آن(26). شخص محاجّه کننده با ابراهیم، نمرود بن کنعان بود و اولین کسی بود که ادعای ربوبیت کرد(27) و نیز در زمان این محاجّه اختلاف نظر است که قبل از القاء ابراهیم در آتش است یا بعد از آن. دلیل ابراهیم مبنی بر قدرت خداوند در احیاء و اماته انسان ها در غایت صحت بود زیرا امری است مختص خداوند و اینکه می گویند نمرود در جواب این سخن ابراهیم دو نفر را احضار کرد و یکی را کشت و دیگری را زنده گذاشت تا ثابت کند او نیز زنده می کند و می میراند، امری بعید به نظر می رسد گرچه مفسرین گفته اند. اما اینکه منظور از جمله نمرود که گفت «انا احی و امیت» چه بوده است چیزی است که خدا بهتر می داند.

نكتة اساسي در مورد حضرت ابراهيم، اختلاف قرآن و تورات در دو مورد است؛ يكي جريان بت‏شكني حضرت ابراهيم عليه‏السلام است. در قرآن به تفصيل داستان بت‏شكني و اعتراض به پرستش غير خدا و سرانجام به آتش‏افكندن و گلستان شدن آتش بر ابراهيم بيان شده است، ولي تورات در اين باره ساكت است. دوم موضوع بناي كعبه است كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام به كمك اسماعيل عليه‏السلام آن را بنا كرد(28) و چون اسماعيل را خداوند در پيري به او عطا كرد، پس بناي كعبه بايد در اواخر عمر شريف آن حضرت باشد كه قرآن به تفصيل به آن پرداخته است، ولي در تورات از آن ذكري نشده است. شايد دليل اين باشد كه تورات فقط به وقايعِ اتفاق ‌افتاده در كنعان مي‌پردازد و از وقايعي كه در بين‌النهرين قبل از مهاجرت ابراهيم به كنعان و هم چنين وقايعي كه پس از خروج از كنعان و ورود به حجاز اتفاق افتاده است، چيزي نمي‌گويد. شايد دليل اين امر، اين است كه يهوديان و مسيحيان معتقدند مكاني كه هاجر و اسماعيل به آنجا كوچ داده شدند، در فاران در شمال شرقي سينا و جنوب فلسطين است؛ زيرا براي آنان همين كه هاجر و اسماعيل از فلسطين خارج شدند، كافي بود و بيش از آن اهميت نداشت، اما مسلمانان آن مكان را در امتداد اين مسير و در شرق حجاز يعني مكه مي‌دانند.

در آیه 52 سوره انبیاء ابراهیم می پرسد این بت ها چیست که صورتگری کرده اید و ملازم آن هستید و عبادت آن می کنید؟ این سؤال را یک بار از پدرش و یک بار از قوم خود پرسید سؤال از پدرش قبل از سؤال از قوم خود بوده است و این از آیات سوره انعام برمی آید(29). قومش نیز این کار را جزء سنّت های آباء و اجدادی خود دانستند و حتی از سؤال ابراهیم تعجب کردند و گفتند تو جدّی می پرسی یا شوخی می کنی؟(30) وی ابتدا با جدّیت خداوند را تنها خالق جهان دانست و سپس به آنها گوشزد کرد که در اولین فرصتی که مردم شهر، شهر را ترک کنند بت ها را از بین خواهد برد(31). البته معقول نیست که این حرف را در حضور عموم گفته باشد بلکه به نظر می رسد آن را به افراد معدودی که به آنها اعتماد داشته گفته است. لذا در فرصتی مناسب بت ها را شکست و بت بزرگ را سالم گذاشت تا زمینه چینی برای استدلال با بت پرستان فراهم شود. هنگامی که بت پرستان با بتهای شکسته مواجه شدند گروهی به یاد آوردند که ابراهیم از بت هایشان بد می-گفت لذا او را حاضر کردند تا ببینند چرا بت ها را شکسته و چنین جرمی مرتکب شده است. ابراهیم نیز اظهار داشت که بت بزرگ این کار را کرده است و اگر باور ندارید از خود بت ها بپرسید که چه کسی این کار را کرده است. قوم ابراهیم با اینکه تلویحاً پذیرفتند که بت ها ناتوانند و کاری از آنها برنمی آید ولی باز به منظور تحریک عواطف مردم و عصبیت دینی آنها گفتند او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.

 

ابراهیم را در آتش افکندند و خداوند فرمود: ای آتش سرد شو. این امر یک خطاب تکوینی است که خدا به آتش کرد و با این خطاب خاصیت سوزانندگی و نابودکنندگی را از آتش گرفت و آن را از راه معجزه بر ابراهیم خنک و سالم کرد.(32) در سوره صافات آیات 88 و 89 می گوید هنگامی که مردم شهر قصد ترک شهر را داشتند ابراهیم به آنها اعلام کرد که بیمار است و نمی تواند با آنها به جشن بیاید و این گفته وی حقیقت داشت و دروغ نبوده است. برخی مفسرین نیز گفته اند که منظور او بیماری واقعی نبود و از باب توریه بود که منظورش چیزی بود و دیگران چیز دیگری فهمیدند(33).

در اینکه چه کسی دستور سوزاندن او را داد، مشهور نمرود بن کنعان است، از مجاهد از قول ابن عمر نقل شده که فردی از اعراب فارس این نظر را داد که او را بسوزانند. افراد دیگری هم نقل شده است(34). در کیفیت سوزاندن وی نیز آورده اند که ابراهیم را در خانه ای محبوس کردند و حصاری ساختند و چهل روز با چهارپایان هیزم می آوردند. هنگامی که هیزم ها را آتش زدند آتشی شدید به وجود آمد که اگر پرنده ای با فاصله زیاد از بالای آن می پرید، می سوخت و ابراهیم را بستند و با منجنیق در آتش افکندند، ولی خداوند آن را بر ابراهیم سرد و سلامت کرد و فقط آتش طناب هایی را سوزاند که ابراهیم را با آن بسته بودند. کیفیت سوزاندن ابراهیم به شکل های دیگری نیز روایت شده است(35).

قربانی فرزند

این ماجرا در آیات 103 تا 107 صافات ذکر گردیده است و حکایت از رؤیایی است که ابراهیم در خواب دید و اینکه فرمود: «اَری فی المنام»، «من در خواب می بینم» دلالت بر این دارد که این صحنه را مکرر در خواب دیده است و از فرزندش نیز خواست نظر خود را بدهد. اسماعیل علیه السلام نیز پذیرفت که پدرش به امر الهی عمل کند و با جمله «ستجدنی ان شاء الله من الصابرین»، (صافات:102) از پدرش دلجویی کرد. ابراهیم فرزندش را به یک سوی صورت و پیشانی روی زمین خواباند و خداوند وی را ندا داد که ای ابراهیم تو امر ما را امتثال کردی و همین اندازه که آماده شدی این کار را انجام دهی کافی است. هم چنین خداوند جایگزینی برای این قربانی قرار داد و جبریل از ناحیه خداوند قوچی آورد تا به جای اسماعیل قربانی شود.

 

در حدیثی از امام رضا علیه السلام و وی نیز از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت فرموده است که ذبیح همان اسماعیل علیه السلام است(36). روایاتی که ذبیح را اسحاق می داند با آیات قرآن مخالف و لذا مردود است(37). نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده که ذبیح اسماعیل بود چون خداوند تولد اسحاق را در قرآن بعد از داستان ذبیح نقل کرده است و فرمود: «و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین»(38). (صافات:112) برخی آورده اند که این فرزند در آن هنگام سیزده ساله بود. سُدّی گفته هنگامی که به ابراهیم بشارت اسحاق را دادند فرمود او را برای خدا قربانی می کنم و لذا به او گفته شد چون نذر کردی باید به نذرت عمل کنی. برخی نیز گفته اند وی در شب ترویه (هشتم ذی الحجه) در خواب دید کسی به او می گوید: خدا تو را امر به ذبح فرزندت می کند. ابراهیم تمام آن روز را در فکر بود که این خواب رحمانی بوده یا شیطانی. شب هنگام دوباره همان خواب را دید و فهمید که این خواب رحمانی است و در شب سوم هم دید و فهمید باید او را ذبح کند. رؤیای پیامبران علیه السلام از باب وحی است.

معتقدین به ذبح اسحاق بر این عقیده اند که در آیات 99 و100 صافات اشاره به مهاجرت ابراهیم دارد «انی ذاهب الی ربی سیهدین» و معتقدند که در این مهاجرت به شام رفت؛ زیرا در آن مهاجرت بود که خدا اسحاق را به ابراهیم داد و باید این غلام همان اسحاق باشد. دلیل دیگر ایشان نامه ای است که یعقوب علیه-السلام به یوسف علیه السلام نوشت و در آن خود را فرزند اسحاق ذبیح الله نامیده است. هم چنین قائلین به ذبح اسماعیل معتقدند که محل ذبح مِنی بوده و قائلین به ذبح اسحاق معتقدند که محل ذبح شام یا بیت-المقدس بوده است(39). قربانی ای که به جای فرزند ابراهیم قربانی شد یک قوچ بود که خداوند از بهشت فرستاد(40).

از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم روایت است که فرمود جبریل علیه السلام به ساره بشارت فرزندی داد به نام اسحاق و پس از وی فرزند اسحاق یعنی یعقوب. ساره از تعجب دست بر پیشانی زد و گفت آیا من در این سن پیری فرزند می آورم و شوهرم نیز پیر شده این چیزی عجیب است. به آنها گفتند آیا از امر خدا تعجب می کنید رحمت و برکت خدا شامل شما خاندان نبوت است و.... ابراهیم فرمود در این صورت او را برای خدا قربانی می کنم و هنگامی که خدا اسحاق را به او داد در خواب به ابراهیم امر شد که به نذر خود وفا کن و ابراهیم او را برای ذبح آماده کرد و او نیز پذیرفت و خداوند او را وحی کرد که به رؤیا و نذر خود عمل کرده است و قوچی به جای فرزندش برایش فرستاد تا ذبح کند(41).