پیشگفتار

تاريخ زندگي بشر از بدو خلقت گرفته تا امروز كه بشريت به دوران باصطلاح پست مدرنيسم گام نهاده همواره با مسأله و مشكل جنگ دست به گريبان بوده و هست. بشر از روزي كه پا روي اين كره خاكي گذاشته، يعني از زمان هابيل و قابيل گرفته تا امروز كه شريعت خود را در بالاترين مرحله مدنيت احساس مي‌كند هيچ‌وقت از جنگ و خونريزي، قتل و كشتار فارغ نبوده است.

هراكليتوس حكيم نامدار يونان باستان گفته است: جنگ در عالم ضروري است و همواره كشمكش اجزاء عالم را با هم سازش و وفق مي‌دهد و اضداد براي يكديگر لازمند. او گفته است: جنگ پدر همه چيز است و بذر ترقي را خلق مي‌كند و يا نيچه جنگ را عصاره تمدن مي‌دانست و هگل اعتقاد داشت كه جنگ سرنوشت عالم را تعيين مي‌كند.

جنگ‌هاي صليبي در قرون وسطي كه 2 قرن به درازا كشيد جنگ‌هاي مذهبي و خانمانسوز مسيحيان در برابر يكديگر كه سي سال بين پروتستان‌ها و كاتوليك‌ها جريان داشت، جنگ‌هاي امپراطوري عثماني، جنگ‌هاي بين‌الملل اول و دوم، جنگ‌هاي ويتنام، كره، اعراب و اسراييل، هند و پاكستان، ايران و عراق، عراق و كويت، آمريكا و افغانستان، آمريكا و عراق و ده‌ها جنگ كوچك و بزرگ ديگر در جاي جاي اين كره خاكي، حاكي از اجتناب‌ناپذير بودن جنگ در جامعه بشري است.

امروز هم جنگ يكي از دل‌مشغولي‌هاي بشري و تهيه ابزار و لوازم جنگي يكي از مشغله‌هاي اصلي اوست، به گونه‌اي كه در برخي جوامع نظامي‌گري و به اصطلاح ميليتاريسم از خصوصيات بارز و جزو برنامه‌ها و سياست‌گذاري‌هاي اصلي زمامداران و دولتمردان است. در مجموع ما چه بخواهيم و چه نخواهيم مسئله و موضوع جنگ چه در عمل و چه در انديشه همواره بخشي از حيات بشر را به خود اختصاص داده است.

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

آیات بسیاری در قرآن، حکایت از آن دارد که رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله اختصاص به یک منطقه جغرافیایی، نژاد، زبان و زمان خاصی ندارد; بر این اساس، باید گفت که ویژگی عمده اسلام، جهانی بودن و جاویدان ماندن در ادوار گوناگون تاریخ است . از جمله این آیات:

و ما ارسلنک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا[1]; ای پیامبر، ما تو را جز برای این که عموم انسان ها را بشارت دهی (به رحمت خدا) و بترسانی (از عذاب خدا) نفرستادیم .

(قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا; [2](ای رسول ما بگو به مردم که من بر همه شما رسول خدا هستم .

خداوند در آیه اخیر واژه «الناس » به کار برده است که افاده عموم می کند و بیانگر عدم اختصاص رسالت پیامبر به مؤمنان و متقین است . در پایان آیه نیز واژه «جمیعا» آمده که علاوه بر تاکید عمومیت «الناس » ، دلالت دارد که پیامبر اسلام برای همه انسان ها بدون استثنا، پیامبر و فرستاده خداست .

با توجه به مطالب فوق، مهم ترین سؤالی که مطرح می شود این است که پیامبر اسلام از چه راهکارها و رفتارهایی برای ابلاغ و به ثمر رساندن پیام الهی به تمام ابنای بشر بهره و سود می جست؟

برای تبیین رفتارها و راهکارهای پیامبر، می توان از شیوه های گوناگون، بر اساس مدل ها و نظریه های جدید یا بر طبق آیین و رسوم موجود در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله ، استفاده کرد ، ولی به نظر می رسد که بهترین شیوه در این راستا، بهره جستن از آیات قرآن کریم است که بدین وسیله می توان تحلیل و تفسیر درستی از رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله در جهت تبیین رسالت جهانی خویش در مواجهه با دشمنان ارائه داد .

با بررسی زندگی سیاسی و دینی پیامبر صلی الله علیه و آله می توان رفتارهای مختلف با توجه به مکان ها و زمان های گوناگون مشاهده کرد . در این مقاله با استناد به آیات، مشخصا سه نوع رفتار در حوزه سیاست خارجی پیامبر بررسی می شود: رفتار مبتنی بر سه اصل « دعوت » ، «جنگ و دفاع » و «صلح» .

 

 

 

 

دعوت

با توجه به سیره پیامبران الهی، اولین وظیفه دینی هر پیامبری پس از مبعوث شدن، «دعوت » است، یعنی پیامبران وظیفه دارند مردم را به دین خود دعوت کنند . پیامبر اسلام با توجه به این اصل، در آغاز رسالت خویش، نزدیکان و خویشان خود را به اسلام دعوت کرد و آنان را از پلیدی ها و زشتی ها انذار داد: «و انذر عشیرتک الاقربین  .[3]این شیوه رفتاری پیامبر سه سال طول کشید که این دوره از دعوت پیامبر را «دوران استتار» می نامند . پس از این مرحله، دعوت علنی آغاز شد . پس از اعلان رسمی دین اسلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله ، عنصر دعوت همچنان جوهره رفتار سیاسی پیامبر محسوب می شد; از این روست که در آثار دینی مسلمانان، عنصر دعوت، از جایگاه والایی بر خوردار است . بنابراین می توان گفت که رفتار سیاسی مبتنی بر اصل دعوت، از ضروریات دین اسلام و سیاست خارجی پیامبر به حساب می آید . آیاتی از قبیل « و ما ارسلنک الا رحمة للعلمین »[4] ،  « ان هو الا ذکر للعلمین »[5] و « تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا »  [6] دلالت دارد که رفتار مبتنی بر دعوت از عناصر برتر و برجسته در حوزه سیاست خارجی پیامبر صلی الله علیه و آله جهت تبلیغ دین خویش بوده است . با امعان نظر در تاریخ صدر اسلام نیز جایگاه مؤثر و پیشبرنده دعوت در گسترش اسلام - مانند پیمان های عقبه اولی و ثانیه با مردم مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه - روشن می شود .

در رفتار سیاسی مبتنی بر دعوت نکاتی مهم و اصولی وجود دارد که اگر به خوبی رعایت شود، دعوت تاثیر گذار بوده و به مراحل بعدی که دفاع و جنگ است، نیازی نخواهد بود . خداوند درباره چگونگی دعوت به اسلام به پیامبر چنین دستور می دهد: « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جدلهم بالتی هی احسن ». [7]

در این آیه، ابتدا دعوت به راه خداوند، به حکمت مقید شده است . حکمت به معنای علم، دانش و منطق و استدلال است . یاست خارجی که مبتنی بر حکمت باشد، می تواند مخالفان و دشمنان را به فکر و اندیشه وادارد و در نهایت موجب تحریک آنان شده و تحریک نیز خود موجب بیدار شدن عقول خفته آنها خواهد شد . در ادامه آیه، خداوند گفتار و بیان نیکو را به پیامبر صلی الله علیه و آله تذکر می دهد و ایشان مامور می شود که از طریق بیان نیکو و شیوا با مخالفان گفت وگو کند، چرا که وعظ و اندرز بیشتر جنبه عاطفی دارد و با تحریک عواطف و احساسات می توان مردم را به سوی حق و خداوند دعوت کرد; از این رو می توان گفت که حکمت، بعد عقلی دعوت است و موعظه نیکو، بعد عاطفی آن; البته این موعظه باید حسنه باشد، چون در صورتی موعظه مؤثر است که خالی از هر گونه برتری جویی، تحقیر طرف مقابل و خشونت گفتاری باشد .

پیامبر اسلام در تمامی مراحل دعوت، چه در مکه و چه در مدینه و نیز دعوت پادشاهان ایران و روم، بر اساس دستور آیه فوق عمل می کرد . از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حدود 185 نامه به عنوان دعوت یا پیمان در متون تاریخی و حدیثی ثبت شده که در همه آنها، روش پیامبر، بر برهان، حکمت و منطق استوار بوده است، هر چند برخی از نویسندگان مدعی اند که رمز جهان گشایی و موفقیت اسلام، جنگ و شمشیر بوده است .[8] در صفحات آینده به رد این ادعا خواهیم پرداخت . در متون این نامه ها، نصایح، اندرزها، نرمش هایی که پیامبر به هنگام انعقاد پیمان از خود نشان داده، همه گواه زنده بر ضد دیدگاه برخی خاورشناسان است که چهره اسلام را خشن ارائه می دهند و پیشرفت اسلام را ناشی از نیزه و شمشیر می دانند . دعوت مسالمت آمیز از اولویت های اساسی سیاست خارجی پیامبر اسلام محسوب می شد و این رفتار تا آخر حیات پیامبر ادامه داشت . از نامه ها و فرستادگان پیامبر به قبایل و کشورهای مختلف، تقدم این اصل دعوت به وضوح مشاهده می شود که پیامبر همواره به فرستادگان خود تاکید می کرد که مردم را به اسلام دعوت کنند و با آنان از سر جنگ وارد نشوند .[9] در این راستا، آن جا که مصلحت اسلام اقتضا می کرد انعطاف هایی نیز نشان می داد و این نوع رفتار مستند به آیاتی است که از آن جمله است:

و لاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم;[10] شما (مؤمنان) به آنان که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند .

ابن هشام در شان نزول آیه فوق می نویسد:

روزی ابوجهل به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد، به پیروان خود بگو دست از دشنام دادن به خدایان ما بردارند وگرنه ما نیز خدای تو را دشنام می گوییم . از آن پس، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، از دشنام دادن به خدایان قریش منع شد و به دعوت آنان اکتفا کرد[11] .

علاوه بر این پیامبر در دعوت خود استفاده شایانی از نقاط مشترک افراد جامعه می کرد . ایشان در مواجهه با کفار مدینه که در نهایت منجر به انعقاد میثاق مدینه گردید، از عنصر مشترکی به نام « جامعه مدینه » استفاده می کرد که شامل همه ساکنان مدینه می شد; در حقیقت قانون اساسی دولت اسلامی پیامبر اسلام برای ایجاد ارتباط میان اهالی مدینه بود که از اقوام مختلف مدینه با تعبیر امت واحد یاد شده است[12] .

پیامبر صلی الله علیه و آله در نامه نگاری به سران کشورهای غیر مسلمان نیز تاکید بر نقاط مشترک می کند و این رفتار نیز مستند به آیه شریفه آل عمران است که می فرماید:

قل یا اهل الکتب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا[13]; بگو ای اهل کتاب، بیاید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا هیچ کس را نپرستیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم .

برای مثال پیامبر در نامه خود به اسقف رم بر اشتراکات تاکید کرده و می نویسد:

فان عیسی بن مریم روح الله القاها الی مریم الزکیه و انی اومن بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و النبیون من ربهم;[14]

همانا عیسی بن مریم روح و کلمه خداست که خداوند آن را بر مریم پاک القا فرمود و من به خداوند و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل کرده و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگار یکتا اعطا شده است، ایمان دارم .

شیوه رفتاری پیامبر در اعلام و ابلاغ دین، با توجه به آیات قرآنی، موجب شد که اسلام به سرعت رشد کند و در کمتر از نیم قرن یکی از بزرگ ترین ادیان در جهان تلقی شود . البته چنین رفتارهایی همواره میسر نبود یا این که در تزاحم با اصول دیگر بوده و یا این که در برخی موارد نیز به سبب عناد کفار مؤثر واقع نمی شد و از سوی دیگر، کفار نیز در صدد ضربه زدن به مسلمانان برمی آمدند، در این صورت، پیامبر ضرورتا دست به اقدامات نظامی می زد .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جنگ

جنگ در حقوق بین الملل به برخورد میان دو یا چند دولت که در آن نیروهای مسلح طرفین درگیر اقدامات خشونت آمیز متقابل شوند، [15] تعریف می شود . هر چند این تعریف شامل جنگ میان افراد و قبایل نمی شود، چون مصداق دولت نیستند، ولی از آن جا که از دیرباز جنگ و گریز وجود داشته است بنابراین می توان تعریف فوق را با حذف دولت مصطلح امروزی، به حاکمیت های قرون گذشته نیز تعمیم داد و براساس آن، رفتار مبتنی بر جنگ پیامبر اسلام را بررسی کرد .

پیامبر اسلام هر چند در ابلاغ رسالت خویش اصل را بر دعوت گذارده بود، اما در مواردی به سبب شرایط خاص سیاسی و اجتماعی دعوت مسالمت آمیز به جنگ منجر می شد، مانند رفتار پیامبر در قبال سران مشرکان قریش که به مخالفت شدید با آن حضرت برخاسته بودند . در ادامه با بررسی آیات مربوط به جنگ، می توان نتیجه گرفت که این رفتار، رفتار دفاعی بوده نه جنگی، چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در طول سیزده سال اقامت در مکه و اعلان رسالت خویش، از اصل دعوت بهره جست و در این راه علی رغم اذیت و آزار و شکنجه قریشیان از شیوه های دیگر استفاده نکرد . پس از بیعت بخشی از مردم مدینه در عقبه اولی و ثانیه، مسلمانان از لحاظ عده و عده قدرت گرفتند و پیامبر، با مهیا شدن شرایط زمانی و مکانی و هجرت از مکه به مدینه از سوی خداوند دستور مقابله با کفار قریش و استفاده از رفتار مبتنی بر دفاع را دریافت کرد . در این باره آیه زیر نازل شد:

اذن للذین یقتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر[16]; اذن و رخصت دفاع و مقابله با دشمنان اسلام به جنگ جویان مسلمان داده شد، چرا که آنان از دشمن (کفار قریش) سخت ستم کشیدند و ظلم دیدند و خداوند بر یاری آنها قادر و تواناست .

علامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق می نویسد: این آیه متضمن اذن قتال و جهاد به مؤمنان است، و با توجه به صراحت و تشریع حکم جهاد و قتال، اولین آیه ای است که درباره جهاد نازل شده است . آیه فوق در جواب درخواست های مکرر مؤمنان و یاران پیامبر است که مکررا از پیامبر صلی الله علیه و آله می خواستند که برای مقابله و جهاد با کفار قریش که همواره مسلمانان را اذیت و آزاد می کردند، اذن و اجازه ای صادر کند، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب درخواست ها تا قبل هجرت از مکه به مدینه می فرمود هنوز به من در این باره دستور و اذنی از سوی خداوند نرسیده است،[17] ولی پس از هجرت به مدینه و استقرار دولت اسلامی در آن جا این اذن صادر شد .

خداوند در آیات 190 تا 193 سوره بقره - که به آیه «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه » ختم می شود - نیز دستور جنگ و قتال با کافران را داده است، البته تا زمانی که فتنه و فساد در روی زمین است . برخی از مفسران معاصر بر اعتقادند که این آیات عهده دار تبیین حکم قتال و جهاد با مشرکان مکه است . نکته اساسی در این آیات این است که جهاد مؤمنان مقید به قتال شده است، یعنی مؤمنان می توانند در برابر مهاجمان مشرک به دفاع برخیزند;[18] در اسلام حکم دفاعی وجود دارد که برای پاک کردن زمین از لوث شرک و فتنه و توجه دادن مردم به ایمان به خدا و در جهت اعتلای کلمه حق است .[19] هر چند این آیات پس از صلح حدیبیه [20]و در زمان اقتدار مسلمانان نازل شده است، با این حال، به جنبه دفاعی این اصل و استراتژی جنگی تاکید دارد .

پیامبر صلی الله علیه و آله برای پی گیری این استراتژی لازم بود از تمام امکانات مادی و معنوی بهره گیرد و مانند سایر انسان ها از فنون نظامی و اصول آن کاملا استفاده کند; از این رو پس از این که فرمان جنگ و قتال را از خداوند دریافت کرد، در اندیشه تهیه مقدمات لازم جهت مقابله با دشمنان بر آمد که این سیره ملهم از آیه کریمه قرآن است که می فرماید:

و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم;[21]  شما ای مؤمنان، در مقام مبارزه با کافران، خود را مهیا کنید تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و ابزار جنگی و اسبان سواری برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خود کاملا فراهم سازید .

آیه فوق دستور آمادگی در مقابل دشمنان را با «قوة » بیان کرده است . این واژه نه تنها وسایل جنگی و سلاح های مدرن هر عصری را در برمی گیرد، بلکه تمام نیروها و قدرت ها، اعم از مادی و معنوی را، که به نوعی در پیروزی بر دشمن اثر دارد شامل می شود .[22] اما توجه به فنون نظامی و داشتن ابزارهای لازم تنها راه پیروزی بر دشمن نیست; بنابراین علاوه بر این که لازم است از پیشرفته ترین سلاح های هر زمان به عنوان یک وظیفه قطعی دینی، بهره گیری کرد، باید به تقویت روحیه و ایمان نیروهای پرداخت که قوه و نیروی مهم تر و کارآتری است; هر چه درجه ایمان سپاهیان اسلام بیشتر می شد، پیروزی آنان نیز افزایش می یافت . خداوند در سوره انفال ضمن تایید عنصر ایمان و توکل می فرماید:

ان یکن منکم عشرون صبرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائة یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لایفقهون;[23] اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید، بر دویست نفر از دشمنان غالب خواهید شد و اگر صد نفر از شما باشد، بر هزار نفر از کافران غلبه خواهید کرد، زیرا آنها گروهی بی دانش و درک هستند .

ارتباط میان آگاهی و پیروزی و عدم آگاهی و شکست که در آیه بدان اشاره شده، حاکی است که مؤمنان به راه و هدف خود از جنگ با دشمنان اسلام اعتقاد و آگاهی عمیق دارند; از این رو این آگاهی آنان را ثابت قدم نگه می دارد و بیست نفر آنها با دویست نفر از کفار برابری می کند، از این رو وقتی که افراد خود ساخته، ورزیده و قوی و با ایمان بسیار بالا، همانند بسیاری از رزمندگان جنگ بدر، در میان سپاهیان اسلام باشد، نسبت بین نیروهای اسلام و دشمن ده برابر خواهد بود، ولی هنگامی که مسلمانان گرفتار ضعف، زبونی و سستی شوند و در میان آنها افراد تازه کار و ناآزموده باشد، مقیاس سنجش نسبت دو برابر خواهد بود که این نسبت را خداوند در آیه دیگر بیان کرده است، که به اعتقاد برخی از مفسران این آیه پس از فتح مکه نازل شده است:[24]

الئن خفف الله عنکم و علم ان فیکم ضعفا فان یکن منکم مائة صابرة یغلبوا مائتین و ان یکن منکم الف یغلبوا الفین باذن الله و الله مع الصبرین[25]; هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد (حکم قبلی که ده برابر بود) و دانست که در شما ضعفی وجود دارد; بنابراین هرگاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یکهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است .

خداوند با ذکر وجود عنصر ایمان در جنگجویان پیامبر و نقش آن در پیروزی شان بر دشمن، وعده داده است که اگر شما با جنگ و جهاد خود خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری کرده و گام های شما را استوار خواهد کرد: «یا ایها الذین ءامنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم[26] » . خداوند در این آیه روی ثبات قدم تاکید می فرماید، چرا که ایستادگی در برابر دشمن مهم ترین رمز پیروزی است . در داستان پیکار طالوت فرمانده بزرگ بنی اسرائیل با جالوت می خوانیم که [27] مؤمنان اندکی که با او بودند هنگامی که در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنین گفتند:

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکفرین[28]; پروردگارا، صبر و استقامت را بر ما بریز و گام های ما را استوار دار و در برابر قوم کافر یاری فرما .

در صورت دارا بودن شرایط مادی و معنوی در میان سپاهیان اسلام، خداوند آنان را یاری خواهد کرد و آنان نیز به پیروزی خواهند رسید; خداوند در این باره می فرماید: «و کان حقا علینا نصر المؤمنین[29]; همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یاری کنیم » . تعبیر به واژه «کان » نشانه ریشه دار بودن سنت نصرت الهی است و واژه «حق » و بعد از آن واژه «علینا» تاکیدهای پی درپی در این زمینه محسوب می شود و مقدم داشتن «حقا علینا» دلالت بر حصر است و این نیز تاکید دیگری به شمار می آید .

آنچه در پایان این قسمت از استراتژی پیامبر صلی الله علیه و آله لازم است تاکید شود، عدم توجه پیامبر در جنگ های خود به اصل «موازنه قوا» است . آنچه امروز در میان استراتژیست های معاصر مرسوم و متداول است، توجه به موازنه ظاهری قواست . این استراتژیست ها به هیچ وجه تجویز نمی کنند قوایی مثل قدرت نظامی یک کشور کوچک با یک کشور بزرگ در حال معارضه و جنگ باشد; اما آیات سوره انفال و آیات دیگری که پیش تر اشاره شد، این حکم را دارد که مسلمانان هرگز نباید در انتظار موازنه ظاهری قوا با دشمن باشند، بلکه گاهی با دشمنی با دو برابر نیروی خود و گاهی با ده برابر نیروی خود باید به دفاع برخیزند و با عذر کمبود نفرات از برابر دشمن فرار نکنند، جالب این که در بیشتر جنگ های مسلمانان تعادل قوا به سود دشمن بوده است; نه تنها در جنگ های زمان پیامبر مانند بدر، احد، احزاب و موته - که در جنگ اخیر مسلمانان سه هزار نفر و دشمن یکصد و پنجاه هزار نفر بود - بلکه در جنگ هایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داد نیز این تفاوت به نحو حیرت انگیزی وجود داشت، برای مثال تعداد نفرات ارتش آزادی بخش مسلمانان در جنگ با سپاه ساسانیان، پنجاه هزار نفر بود در حالی که سپاهیان خسرو پرویز به پانصد هزار نفر می رسید[30] .

می توان چنین استنتاج کرد که جهاد و جنگ که در اسلام تجویز شده و پیامبر نیز به عنوان یک نوع رفتار سیاسی در مقابل دشمنان و مخالفان پذیرفته است، دارای اصول، حدود و قوانین خاصی است; با عنایت به آیات قرآن کریم، می توان این اصول را در چند بند زیر خلاصه کرد:

1.      در بیشتر آیات قرآن، جهاد و قتال با کفار و مشرکان مقید به قید «فی سبیل الله » شده است; به این معنا که راه خیر، صلاح و رحمت برای همگان باشد و در نهایت تعبد و فرمانبری از خالق یکتا صورت گیرد .

2.       باید با کسانی که معترض و مهاجمند مبارزه و جهاد کرد; آیه شریفه «و قتلوا فی سبیل الله الذین یقتلونکم » [31] مقید به این معناست که جهاد در حقیقت دفع و رفع تهاجم است یا با کسانی که فتنه و آشوب برمی انگیزند و خلق خدا را منحرف می کنند و به حقوق و حدود تجاوز می کنند: «و قتلوهم حتی لاتکون فتنه »[32] و در نهایت، مؤمنان و پیروان پیامبر برای استقرار قانون و حکومت الله مبارزه کنند: « و یکون الدین لله »[33] .

3.      از حدودی که آیات فوق تبیین کرده است، نباید هیچ فرد و جنگجوی مسلمان تجاوز کند: «ولا تعتدوا ان الله لایحب المعتدین » و اگر مهاجمان یا مانعان پیشرفت دعوت از فتنه و تعرض و مقاومت باز ایستادند دیگر نباید متعرض آنها شوند . «فان انتهوا فان الله غفور رحیم . فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظلمین » . [34]

4.      در نهایت جنگ و جهاد باید در محیطها و زمان های امن و صلح ممنوع باشد تا شاید دشمنان و محاربان به تفاهم و فراگرفتن دعوت اسلامی گرایند . جهاد در حدود مسجدالحرام صورت نمی گیرد: «ولاتقتلوهم عند المسجد الحرام » [35] و در ماه های حرام نیز ممنوع است مگر این که دشمن نقض حدود و قرار داد کند: «الشهر الحرام با لشهر الحرام و الحرمت قصاص » .[36]

 

 

 

صلح

در متون سیاسی و حقوق بین الملل، صلح را دیپلماسی ادامه جنگ می گویند و آن عبارت است از خاتمه بخشیدن به خشونت و درگیری ها، حل و فصل ادعاهای جدال برانگیز از طریق مصالحه یا چشم پوشی و برقراری نظم جدیدی، که صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن، تامین کننده ثبات، امنیت، آرامش و فراغ خاطر باشد[37] . در متون فقهی شیعه نیز از صلح تعریفی قریب به تعریف فوق آمده است; در فقه صلح را عبارت می دانند از: «التراضی و التسالم علی امر[38]; رضایت دادن و تسلیم شدن (دو طرف) بر سر یک مساله ای ».

البته معمولا توافق و تراضی در مساله ای، پس از نزاع بر سر آن مساله پدید می آید . پیامبر صلی الله علیه و آله نیز وقتی که دین خود را اعلام کرد، افراد بسیاری از قبایل مختلف با آیین جدید مخالفت کردند و در این راستا، پس از هجرت پیامبر به مدینه جنگ هایی رخ داد . پیامبر پس از این جنگ ها که حدود شش سال طول کشید، استراتژی صلح را دنبال کرد که بارزترین و ملموس ترین نمود عینی آن صلح حدیبیه است .

خداوند در سوره انفال در ادامه آیات جنگ، در آیات 61 تا 62 مساله صلح را این گونه تبیین می فرماید:

و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هوالسمیع العلیم . و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هوالذی ایدک بنصره و بالمؤمنین;[39] و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآ، و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست . و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است . او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد .

با توجه به آنچه آمد، می توان چنین نتیجه گرفت که رفتار سیاسی پیامبر اسلام در حوزه سیاست خارجی اصالتا مبتنی بر دعوت بوده است، چرا که این نوع رفتار، در آغاز رسالت و پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و نیز فتح مکه ادامه داشت و با مراجعه به متون تاریخی می توان دریافت که بیشتر نامه های پیامبر اسلام به سران کشورهای غیر مسلمان برای دعوت آنان به اسلام، پس از فتح مکه بوده است و این روند تا آخر عمر ایشان ادامه داشت; و اما دعوت همواره موفقیت آمیز نبوده است، هر چند داعیان اسلام به دعوت اکتفا می کردند، ولی مستبدان و طبقات حاکم و سران کفار، مانع دعوت انبیا می شدند و سعی داشتند به داعیان و پیروان آنان متعرض شده و دین آنان را به مسخره بگیرند . در این صورت انبیا و پیامبر اسلام در مقابل رفتار خشن آنان چاره ای جز مقابله به مثل نداشتند و در این راستا احکام و قوانین مربوط به رفتار جنگی با دشمنان را اعمال می کردند .

اگر چه پیامبر از رفتار مبتنی بر جنگ حداکثر استفاده را می کرد، ولی اگر شرایط مهیا می شد، می کوشید رفتار مبتنی بر صلح را اتخاذ کند .

 

سخن آخر

بنابر اين، صلحي كه اسلام مي‌خواهد با آن معنايي كه امروز از صلح در ميان دولت‌ها متعارف است فرق دارد. صلح اسلامي داراي معني عميق و وسيع‌تري بوده و آن عبارت است از همزيستي و سازشي كه تحت نام خدا، كه عبارت از عدالت و امنيت اجتماعي و عمومي براي همه مردم است، روي كره زمين برقرار سازد.

صرف خودداري از جنگ حتي در حالتي كه اهريمن ظلم و زور و جهل و فساد بال و پرش را بر روي مردم جهان گسترانده شده از نظر اسلام صلح تلقي نمي‌شود. صلح مورد نظر اسلام صلحي است، كه در آن همه ابناء بشر در يك جو و فضاي آزاد و آرام فكري براي تبليغ و نشر خداپرستي و تحقق كلمه والاي خدا و تحكيم حاكميت الهي بدون دغدغه خاطربا هم زندگي كنند و در كمال آزادي و استقلال از عدالت اجتماعي همه جانبه‌اي كه خداوند براي آنها مقرر فرموده بهره‌مند گردند. بنابراين ملاحظه مي‌شود كه جهاد و صلح در اسلام داراي اهداف يكسان است.

اسلام دين صلح و سلم و صفاست و خود نام اسلام از ريشه سلم مشتق است. دو واژه صلح و سلم به كرات در قرآن كريم مورد استفاده قرار گرفته معاني عميق داشته و از اهميت ويژه‌اي برخوردارند. سلم در لغت به معني بركنار بودن از آفات و بيماري‌هاي ظاهري و باطني است. در قرآن مجيد آمده است:« اذجاء ربه بقلب سليم» يعني ابراهيم از جانب خدا با قلبي پاك و سالم از شرك به دعوت خلق آمد. (صافات 84)

در قرآن واژه سلم با صلح و مسالمت مترادف است. آنجا كه مي‌فرمايد:«يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في اللسلم كافه.»

(بقره 208)، يعني اي كساني كه ايمان آورده‌ايد همگي در سلم و صفا داخل شويد سلم به معني سازش عادلانه و همزيستي نيز آمده است: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها، يعني اگر به صلح گرائيدند پس بدان بگراي و در جاي ديگري مي‌فرمايد: «فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلاً.» يعني: پس اگر آن كفار از شما كناره‌گيري كردند و از در صلح و سلم و صفا با شما درآمدند خداوند براي شما درباره آنان سلطه‌اي قرار نداده است.(نسا، 90) و بالاخره اسلام به معني انقياد و تسليم امرحق بودن و سرفرود آوردن فقط در برابر خدا و مشيت اوست و اين مبناي انديشه و رفتار يك مسلمان است.

واژه صلح در لغت به معني مسالمت، سازش و از بين بردن نفرت ميان مردم است و كلمات صلاح و صالح به معني مطابق با عدل و انصاف و شايسته و به دور از هرگونه فساد و اصلاح به معني صلح و الفت از همين واژه ريشه گرفته‌اند.

خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «فاتقوا الله واصلحوا ذات بينكم.» يعني به خدا تقوا بورزيد و ميان خود صلح برقرار نماييد.(انفاق، 1)

در آيه ديگري مي‌خوانيم: لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها. يعني: هرگز در زمين پس از آنكه كار آن به امر حق نظم و صلح يافت به فساد و تبهكاري برنخيزند.

الذين يفسدون في الارض ولايصلحون. يعني مسرفين كساني هستندكه در روي زمين فساد مي‌كنند و اصلاح نمي‌كنند.(شعرا، 152)

از احاديث مقدسه معصومين نيز سلم و صلح به معاني فراوان بكار رفته است.

بنابراين اصل و اساس از نظر اسلام صلح بوده و جهاد نيز ماهيت دفاعي دارد و هدف هر دو نشر عقايد توحيدي و حاكميت قوانين الهي بر جهان است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

1.      سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417ق)

 

 

2.      ناصر مکارم شیرازی (زیر نظر)، تفسیر نمونه (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1367) ج 7

 

3.      ابی علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان (بیروت: دارالمعرفه، 1408 ق) ج 3- 4

 

4.      حمیدرضا ملک محمدی نوری، مفاهیم تعلیق مخاصمات و حالت نه جنگ و نه صلح در حقوق بین الملل (تهران: انتشارات وزارت خارجه، 1372)

 

5.      امام روح الله خمینی، تحریر الوسیله (قم: انتشارات دارالعلم، بی تا) ج 1

 

6.      قرآن کریم



[1] سباء (34) آیه 28

[2] اعراف (7) آیه 158

[3]  شعراء (26) آیه 214

[4]  تو را نفرستادیم مگر آن که رحمت برای اهل عالم باشی . « انبیاء (21) آیه 107 »

[5]  این قرآن چیزی نیست جزء پند و اندرز عالمیان  «ص (38) آیه 87 »

[6]  تبارک و بزرگواری برآن خدای باد که قران را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اندرزهای وی اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند . «فرقان (25) آیه 1 »

[7]  با حکمت و اندرز نیکو به سوی راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن . «نحل (16) آیه 125»

[8]  گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه هاشم حسینی (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1358) ص 145 .

[9] حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقة الدولة الاسلامیه (بی جا: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1408ق) ج 2، ص 711; علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول (قم: انتشارات یس، 1363) ص 175 .

[10]  انعام (6) آیه 108

[11] ابن هشام، سیرة النبی، ترجمه سیدهاشم رسولی (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1348) ج 1، ص 124 .

[12]  حسینعلی منتظری، پیشین، ص 711; علی احمدی میانجی، پیشین، ص 175

[13].  آل عمران (3) آیه 64

[14].  علی احمدی میانجی، پیشین، ص 169

[15].  سیدعلی قادری، «مبانی سیاست خارجی در اسلام: مفهوم امنیت » ، مجله سیاست خارجی، سال سوم، ش 2 (تیر و شهریور 1368) ص 202

[16].  حج (22) آیه و 39

[17].  سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن (بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417ق) ج 14، ص 384

[18].  محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 2، ص 60- 61

[19].  همان، ص 67

[20].  همان، ص 72

[21].  انفال (8) آیه 60

[22].  ناصر مکارم شیرازی (زیر نظر)، تفسیر نمونه (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1367) ج 7، ص 222

[23].  انفال (8) آیه 65

[24].  ابی علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان (بیروت: دارالمعرفه، 1408 ق) ج 3- 4

[25].  انفال (8) آیه 66

[26].  محمد (47) آیه 7

[27].  ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 21، ص 426

[28].  بقره (2) آیه 250

[29].  روم (30) آیه 47

[30].  ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 16، ص 239

[31].  بقره (2) آیه 190

[32].  همان، آیه 193

[33].  همان

[34]. همان، آیه 190

[35].  همان، آیه 192 و 193

[36].  همان، آیه 191

[37]. حمیدرضا ملک محمدی نوری، مفاهیم تعلیق مخاصمات و حالت نه جنگ و نه صلح در حقوق بین الملل ( انتشارات وزارت خارجه، 1372) ص 54

[38].  امام روح الله خمینی، تحریر الوسیله (قم: انتشارات دارالعلم، بی تا) ج 1، ص 561

[39].  ابی علی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 9، ص 166-167