خلاصۀ آیین شبتای صبی
طاهره شفیعی
خروج قوم یهود از اسپانیا باعث شد که بسط و گسترش عرفان یهود یکنواخت و بدون مخالف باشد. و تضاد در آن دوران فقط یک مکتب به ظهور رسید که آن هم صَفَد است. که این اندیشه های جدید تفسیری عرفانی از واقعیت «تبعید»را با نظریه ای به یک اندازه عرفانی در باب راه «نجات» ترکیب میکند.
روحیۀ قدیمی تأمل عرفانی با عنصر جدید شور و شوق مسیحایی، به همراه رؤیای مکاشفه آمیزش از پایانی برای دوره رنج ، خفت و خواری، غنا مییابد.
گسترش مکتب قبالای لوریانی با نظریهاش دربارۀ تیقون، یعنی«بازگردانی هماهنگی کیهانی از طریق حیات دنیوی یهودیتی تعالی یافته است که ، این نظریه نمیتوانست جز به ظهور انفجاری منجر شود. شرایط تاریخی که بر قوم یهود در دورۀ مکتب قبالای بر آنها حاکم بود خود منجر به گسترش درون فکری دین یهود شد. قومی که از تمام مصائب رنج برده بود که همۀ آنها نشأت گرفته از تبعید و آزار و اذیت بود. خود در واقع زمینهساز ظهور شبتای صبی و ظهور ناتال اهل غزه شد چون مردم نیازمند یک مسیحا بودند و این فشارها خود باعث شد که این مسیحا باوری در مردم شکل بگیرد. و باعث بوجود آمدن آئین شبتای شود.
شخصیّت شبتایصبی
آثار مکتوب و دقیقی تاکنون در مورد زندگانی و شخصیّت و ویژگیهای شبتای صبی به چاپ نرسیده و نمیتوان به اقوال و شهادت افرادی که با رهبران این آئین آشنا نبودن اهمیت داد و یا شاعران و نویسندگان و نمایش نامه نویسان و دیگر اساتید ادبیات سعی کردهاند با توسل به تخیل یک تصویر کامل و موجّه از این شخصیّت ترسیم کنند.
ولی چند سند مکتوب معتبر از نزدیکترین محافل پیروان شبتای صبی بدست آمده که برخی شخصی و برخی دیگر الاهیاتی هستند و نتایج بدست آمده از این اسناد به قرار ذیل است.
بیشترین عاملی که باعث شد شبتای صبی به مرحلۀ ظهور برسد تلاش و کوشش و آگاهی ناتان اهل غزه بود که باعث شد که زنجیرۀ این وقایع به حرکت واداشته شود. شبتای صبی گرچه مورد اذیت و آزار قرار گرفت و با تحمل این آزار و اذیتها باعث شد جنبشی را بنیان نهد که نام اورا حمل کند ولی همۀ اینها به مأموریت نبوی ناتان بر میگردد در این زمان (شروع جنش) ناتان بیست سال بیشتر نداشت.
شبتای صبی از سال 1665 که شروع آن بحران می باشد خود را مسیحی دانست، گرچه هیچکس این ادعا را جدی نگرفت چرا که شبتای صبی به لحاض جسمی انسان بیماری بود. البته عده ایی این را تائید نکرده و مردم در مورد بدگمانی ی رفتار جنون آمیز آن سخن گفته اند. اما از شواهد بدست آمده چنین بر می آید که شبتای صبی بیماری او ماهیت متفاوتی داشت یعنی مبتلا به شیدایی – افسردگی و غیر قابل کنترل بود و شور و نشاط آن هم بیش از حد بود، و این افسردگی عمیق و مالیخولیایی او همواره با تشنجهای شور و شوق و شعف همراه بود که با وقفههای حالت ذهنی عادی تر از هم جدا میشوند.
شواهدی از زندگی نامه نویسان او بدست آمده که شبتای صبی در سن شانزده سالگی دچار روانپریشی بوده، برای درک بهتر شخصیّت او باید اوّل این را بدانیم که نوع روانپریشی او از دیگر روانپریشیهای معمول متفاوت است. چرا که بیماری روانی او از نوع بیماریهایی بود که منجر به از بین بردن شخصیّت انسان نمیشود و بر سلامت و عقل و هوش هم تأثیر نمیگذارد.
توصیف بیماری شبتای توسط یکی از یارانش که تا دم مرگ به او وفادار بود بنام ساموئل گاندورچنین بیان شده «دربارۀ شبتای صبی گفته میشود پانزده سال تسلیم پریشانی زیر بوده است نوعی احساس افسردگی مانند سایه او را دنبال میکند که لحظۀ آرامی برای او باقی نمیگذارد و حتی اجازۀ مطالعه به او نمیدهد، بدون اینکه او بتواند بگوید که ماهیّت این بیماری که به سراغ او آمده چیست، از این رو تا زمانی که افسردگی روح او را ترک کند، یعنی هنگامی که با شعف و شادمانی بسیار به مطالعاتش باز میگردد، آن را تحمل می کند .و اکنون سالهاست که او از این بیماری رنج برده و هیچ پزشکی درمانی برای او نیافته است. ولی این یکی از رنجهایی است که خداوند او را به آن مبتلا ساخته است».
پیروان شبتای به این حالات به عنوان یک پیامد بیماری نگاه نمیکنند، بلکه از نظر آنها، اینها نشانگر برخی از حالات ذهنی است که نیروی آسمانی موجب ایجاد آنها شده است. و برای این حالات اصطلاحات الاهیاتی می گذارند، که این اصطلاحات با حالات افسردگی و شور و شعف روحی مطابقت دارد.
آثار آنها به تناوب دورهای میان حالت «روشنایی» و حالتی از «سقوط» یا «رها شدگی» یعنی ایستادنی مشتاقانه بر روی بلندترین پلهها و «فقر و بدبختی» معنوی بسیار عمیق اشاره دارد.
شبتای صبی مؤمن و زاهد قبالایی تحت تأثیر شور و شوق شیدایی اش احساس میکند که مرتکب اعمالی می شود که بر خلاف شریعت دین عمل میکند. در این اعمال نوعی مخالفت پنهان با اصول اخلاقی قابل تشخیص است. گرچه در ابتدا بیضررو خالی ازغرض است که پیروان شبتای صبی به آن اعمال نام مضیّق ولی مهم مَعَسیم زاریم ( Maasim zarim) یعنی اعمال «عجیب یا تناقض آمیز» را دادهاند.
اینکه چرا شبتای به این اعمال گرایش داشته و مرتکب اعمال عجیب و غریب و ضد هلاخایی میشده، حدسهای زیادی است. ولی شواهدی سالها بعد توسط یکی از شاگردانش بنام موسی پین هیرو عنوان میشود که حاکی از آن است که شبتای صبی در سالهای جوانی اش تنها زٌهر و کتاب کانا ( Kanah ) را خوانده است.
که همان ترکیب عجیب دینداری، پرهیزگارانه و تمجید عرفانی نسبت به هلاخا، همراه با انتقادی پنهان ولی گاهی بسیار افراطی از احکام و دستورات آن است، که گویی بعداً در شبتای صبی تجسم یافته است.
شاید اینطور به نظر برسد که زمانی که بیماری او در ابتدا به آهستگی بر او مستولی شد او تحت تأثیر این کتاب بود و تأثیر آن بر اندیشه پردازانۀ شیدایی او داشته است و به همین خاطر دیرتر به مکتب لوریانی پرداخته در صورتی که شیوۀ زندگی او بر اساس اصول زاهدانۀ عارفان قبالای صَفَد بوده است.
یکی از شاگردانش که حتی پس از ارتداد مسیح هنوز طرفدارش بود بنام سلیمان بن ابراهیم لانیادو اهل حلب در مورد شبتای میگوید.
«که در سال 1648 ، روح القدوس و روشنایی عظیمی بر او مستولی شده بود نام خدا را با جمیع برکاتش ذکر می کرد و اعمال عجیب و غریبی انجام میداد و به همین خاطر مردم او را ابله میدانستند و حتی مورد اذیت و آزار مردم قرار میگرفت به طوری که رابطه اش را با مردم قطع میگردد و به بیابان پناه میآورد و گاهی هم تحت تأثیر افسردگی شدید قرار میگرفت و گاهی از جلال و شکوه شخینا میگفت، و خدا نیز بیشتر اوقات او را با وسوسههای بزرگ آزمایش میکرد، و او هم برهمۀ آنها غلب میشد.
و او اظهار میکرد وقتی روشنایی شبتای صبی را ترک میکرد، او همچون انسان عادی بود و برچیزهای عجیبی که انجام داده بود تأسف میخورد چون دیگر دلیل انجام آنها را درک نمی کردو نمیفهمید.
حالا ما با انسانی مواجه هستیم که در طی دورههای افسردگی که منجر تنش جسمانی و روانی میگردد و خود را تحت تعقیب شیطان احساس میکند و از طرفی دیگر مبتلا به بیماری روانی است که انسانهای دیگر هم با او در این زمینه اشتراک دارند و با تمام این وصف این جذبه و جاذبه شخصی به حالات شور و شعف او محدود میشد و بعد از آن هم باقی نمیماند، گرچه از لحاظ عقلانی او توسعه یافته بود ولی به هیچ وجه او استثنایی و غیرعادی نبود.
او هیچ نوشتهای به جا نگذاشت و مهمتر اینکه کلمه ، لطیفه یا سخن فراموش نشدنی به او نسبت داده نشده است . بنظر نمیرسد که او به نوان یک محقق خود ر فراتر از یک انسان با استعداد متوسط مطرح کرده باشد. جنبه احساسی شخصیت شبتای صبی به گونهای کامل تر و توسعه یافتهتر بود، او به طور غیرعادی هل موسیقی ، شیفته آوازخوانی و گوش دادن به آواز بود. در طی زندانی شدن او در قلعۀ گالیپولی در تابستان 1666 تقریباً همیشه نوازندگان در اطراف او بودند و زمزمه مزامیر که علاقۀ خاصی به آن داشت او را تحت تأثیر قرار میداد. اما مشخصۀ واقعی و اصلی او هم خصلت عجیب و غریب جنون و شیدایی او بود.حتی اعمال ضد اخلاقی که انجام میداد در حالت شور و شعف، آنها را اعمال مقدس تلقی میکرد و این ویژگی خاص بود و این خود کمک به جنبش شبتای صبی کرد و همین ویژگی از زمانی که او ابتدا به عنوان یک مرجع دینی به رسمیّت شناخته شده، باعث شکوفایی این جنبش شد. گرچه عبارات آگانۀ ناتان اهل غزّه هم تأثیر آن را چند برابر کرد.
او در حالت اشراق و روشن بینی اش نمونه آرمانی زندۀ تناقض گنهکار پارسا بود و تصویر یک عمل تیقون از طریق زیر پا گذاشتن شریعت مقدس ، در این حالت اعتلای روحی در پیش چشمان او قرار داشت . بدون اینکه بتواند آن را بر زبان آورد و همین و نه چیز دیگر، و این میراث واقعی شبتای صبی است، ویژگی شبه مذهبی اعمال ضد اخلاقی که بعدها شکل مراسم مذهبی به خود میگیرد به ویژه در شاخههای افراطیاش به صورت شیبولت (Shiboleth )به ویژه این جنبش باقی ماند.
شبتای در حالت «عادیاش» هر چیزی است جز فرد مخالف اصول اخلاقی.
آغاز ترویج آیین شبتای صبی توسط ناتان اهل غزه (تأثیر ناتان بر ترویج آئین شبتای صبی ) هنگامی که شبتای صبی آواره گشت هیچ دوست و پیروی نداشت که آرمانهای او را ترویج دهد. ناتان اهل غزه نوآموز جوان تلمود بود و در آن زمان بین هفده و نوزده ساله بود و شبتای صبی در آن زمان به چهل سال نزدیک بود و در اورشلیم سکنی گزیده بود. شخصیّت شبتای صبی تأثیر عمیقی بر این جوان گذاشته بود.
در آگاهی نهایی و سرنوشت ساز از روحیۀ نبوت در ناتان، شبتای صبی که در آن زمان برای مأموریّتی در مصر بود، نقشی نداشت. ناتان در نامهایی که هرگز به چاپ نرسید در مورد خود چنین میگوید. من تورات را با پاکی و خلوص مطالعه کردم تا اینکه بیست ساله شدم، و تیقون بزرگ را انجام دادم که اسحاق لوریا برای هر آنکه مرتکب گناهان بزرگ شده تجویز میکند گرچه خدا را شکر، آگاهانه مرتکب هیچ گناهی نشدهام، با وجود این آن را انجام دادم از بیم آنکه نفس من از مرتبۀ پیشین تناسخ آلوده باشد زمانی که به بیست سالگی رسیده بودم شروع یه مطالعۀ کتاب زٌهر و برخی آثار لوریانی کردم. اما کسی که اقدام به تزکیه نفس میکند، یاری و کمک خدا را دریافت میکند و از این رو برخی از فرشتگانی مقدس و ارواح قدسی اش را به سوی من فرستاد و بسیاری از اسرار تورات را بر دین آشکار ساخت، در همان سال نیروی من بارویاهای فرشتگان و ارواح قدسی بر انگیخته شده بود روزه ای طولانی در هفتۀ پس از عید بوریم را تحمل کردم اکنون که در حالی که خود را با تقدس و پاکی در اتاقی مجزا محبوس کرده بودم و با اشکهای بسیار نیایش صبحگاهی را به پایان رسانده بودم روح بر من مستولی شد موبر بدنم راست شد و زانوهایم میلرزید و مرکوا را دیدم و همچون هر نبی دیگری نبوت واقعی به من اعطا شد، زمانی که صدا با من سخن گفت و با این کلمه آغاز کرد: «خدا چنین سخن میگوید». و دل من با نهایت وضوح و روشنی دریافت که نبوت من معطوف به سوی چه کسی بود (یعنی به سوی شبتای صبی) و تا به امروز هرگز چنین مکاشفۀ بزرگی نداشتم و آن مکاشفه تا زمانی که منجی خود را در غزّه آشکار ساخت و خود را مسیح معرفی کرد. در دل من پنهان و مخفی ماند، تنها پس از آن فرشته به من اجازه داد تا آنچه را دیده بودم اعلام کنم.
شبتای صبی وقتی در مصر بود نامهایی از ساموئل گاندور دریافت کرد که او را خبر از شخصی میداد که مدعی اشراق و مکاشفه در غزّه است که اصل پنهان نفس او و تیقون خاصی را که نفس او نیازمند آن بود به هر کسی افشا میکرد.
صبی مأموریتش را رها کرد و به طرف غزّه جهت یافتن یک تیقون و آرامش نفس خود رفت او به عنوان بیمار به سراغ شفا بخش روح آمد. در این زمان شبتای صبی یعنی زمانی که در مصر بود او وارد یکی از دوره های طبیعی وعادی خودش شده بود و ناراحت و نگران خطاها و گناهان خویش بود و به دنبال درمان برای روان پریشی خود بود که به غزّه آمد که ناتال را ببیند که ناتال اورا نسبت به صحت و اعتبار مأموریّت مسیحاییاش متقاعد کرد، و شک و تردیدهای اورا بر طرف کرد و چندین هفته در اماکن مقدس فلسطین پرسهزدن و او را وادار کرد خودش را مسیح اعلام کند.
ناتان نمایانگر غیر عادیترین ترکیب ویژگی شخصیتی است. او در یک آن ، یحیی تعمید دهنده و پولس ، مسیحای جدید و یقیناً شخصیّتی چشمگیر بود صفاتی که ناتال به چشم میخورد در شبتایصبی نیست.
صفاتی من جمله فعلیت خستگی ناپذیر، نوآوری اندیشۀ الاهیاتی قدرت خلاقۀ فراوان و استعداد ادبی داشت او ظهور مسیح را اعلام کرد و راه رسالت را برای او باز کرد و در عین حال تأثیر گذارترین متاله این جنبش بود. او و جانشینش مارا نوی پیشین ابراهیم میگوئل کار دوز و متألمان بزرگ آیین شبتای قدیم، یعنی جنبش بدعت گذارانۀ رنگارنگی در درون عرفان یهودی هستند ناتان ضدیّت با اصول اخلاقی را در پیش نمیگیرد او آن را تفسیر میکند.
او حالت مبهم و توصیف ناپذیر شور و شعف همراه با شادمانی آن را مطرح میکندکه خود را در اعمال پوچ، عجیب و غریب و حرمت شکن تا مرتبۀ نوعی «عمل مقدس» نشان می دهد که در آن واقعیّتی متعالی تجلی مییابد یعنی وضعیت «عالم تیقون » جدید مواجهۀ این دو شخصیّت جنبش شبتای را بوجود آورد.
ناتان شبتای صبی این گنهکار، زاهد و قدس عجیب و غریب که گاهی رویای مأموریت مسیحایی را در سر میپروراند در واقع مسیح بود و زمانیکه او را کشف کرد وی را نماد یک جنبش ساخت و خود پرچم دار آن شد.
الاهیات آیین شبتای پیش از همه مشروط به این ضرورت بود که تفسیر عرفانی از خصلتهای عجیب و غریب شخصی و ویژگیهای عجیب و متناقض در شخصیّت و اعمال شبتای صبی ارائه دهد. روان شیدایی و افسردگیهای او تفسیر قبالایی مییابد.
دست نوشتههای ناتال و دیدگاه آن در مورد مسیح
1-دروش هَتنیم Derushha-Tanninim در رسالۀ درباره اژده ها ی به شکل تفسیری بر عبارتی از زٌهر دربارۀ راز«اژدهای بزرگ که در وسط رودخانههای مصر قرار دارد، نوشته شده است. در این رساله که در دورۀ زندان شبتایصبی در قلعه گاه گالیپولی نوشته شده در این کتاب اندیشه های جدیدی در نظریهاش درباره مسیح مطرح میکند که شبیه آن در موعظههای هگادایی یا قبالاهای لوریانی وجود ندارد.
لوریانی ظهور مسیح را به عنوان نقطه اوج تیقون توصیف می کند ولی او جایگاه ویژه ای به مسئله منشأ نفس مسیحا اختصاص نمیدهد او مسئله سرنوشت احتمالی نفس او را پیش از اینکه در عالم ظهور یابد و وظیفه اش را به انجام برساند مطرح نمیکند کام دید ناتان پیوند این مسئله با اندیشههای قدیمی مکتب قبالای لوریانی است.
به نظر ناتان میان این مسیح و سیر تمام آن فرآیندهای درونی یعنی صیمصوم – شویرت و تیقون رابطۀ خاصی وجود دارد.
فرآیندکیهانی
در ابتدای فرآیند کیهانی اِین – سوف, نور و تجلی اش را به درون خود عقب میکشد و آن فضا ی آغازین در مرکز ذات اِین- سوف پدیدار شد که تمام عوالم در آن به وجود میآیند. این فضای آغازین مملو از نیروهای بی شکل و هیولاوار کلیپوت است.
فرآیند این جهان عبارت است از شکل دادن به این نیروهای بی شکل برای ساختن چیزی از آنها، مادامی که این کار انجام نگرفته فضای آغازین و به ویژه بخش پایان آن پایگاه تاریکی و شر است منزلگاه نیروهای اهریمنی در «اعماق این ژرفنای عظیم» است.
زمانی که به دنبال شکستن ظروف و مجاری بارقههایی از نور الاهی که جهت خلق اشکال و صور در فضای آغازین از اِین – سوف ساطع شد به درون ژرفنا میافتاد، نفس مسیح نیز که در آن نور الهی نخستین قرار داشت فرو افتاد از آغاز خلقت این نفس در اعماق این ژرفنای عظیم سکنی گزیده و در زندان کلیپوت یعنی قلمرو تاریکی نگه داشته شده است. در پایین این ژرفنا همراه با این قدسیترین نفس «مارهایی» وجود دارندکه آن را عذاب داده و سعی میکنندآن را بفریبند. «مار مقدس» که مسیحا است به این «مارها» واگذار میشود.
واژه عبری معادل مار نَحَش همان ارزش عددی واژه معادل مسیحا ماشیح را دارند:
تنها در مقیاسی که در آن فرآیند تیقون تمام جهان گزینش خیر و شر را در اعماق فضای آغازین پدید میآورد، نفس مسیح را از اسارتش آزاد میگردد زمانی که فرآیند تکامل که در طی آن این نفس در «زندان» اش فعال و به خاطر آن با «مارها و شیاطین» یا «اژده ها» مبارزه میکند، پایان یافت که هرچند معمولاً پیش از پایان تیقون اتفاق نمیافتد – نفس مسیح زندانش را ترک کرده و خود را در تجسد این جهان ظاهر میسازد.
ناتان این نظریۀ کیهانی را عنوان میکند که بزرگی و عظمت استاد خود را بیان کند و اینکه چگونه او قدرت ماری را که ریشههایش عمیق و قوی هستند را در هم میشکند. چرا که این مارها همواره تلاش میکردند تا او را اغوا کنند اینها هدفشان از آن است که او را از حالت اشراق و مکاشفه دور سازند و او را در تصرف خود در آورند و این مسیحا را مقامی مانند ایوب میدهد.
چراکه دربارۀ ابراهیم چنین میگوید که او خوف از خدا داشت و دربارۀ ایوب بیان میکند او خوف از خدا داشت و از شر و بدی اجتناب میکرد و او منجی ایوب را میداند. چرا که او هنگامی تحت سیطرۀ کلیپوت قرار گرفته بود .
و این اشاره به ایام تاریکی و افسردگی است. و زمان اشراق و مکاشفه و آرامش و پر نشاط بعد از آن به سراغش می آید. او در اینجا عناصر مابعد الطبیعی و روان شناختی را با هم تنیده و به طور کلی دقیقاً مأموریّت او این است شبتای صبی را به عنوان مسیحا معرفی کند.
روند جنبش شبتا
آیین شبتا در پیشرفت معنوی یهودیان در طی نسل های بعدی نقش بسزایی داشت.
آیین شبتا نشانگر اولین شورش جدی در یهودیت از هنگام قرون وسطی است. و اولین مورد از اندیشه های عرفانی بود که مستقیماً به فروپاشی یهودیت سنتی «مؤمنان » منجر شد باعث بوجود آمدن گرایشهای نیست « انگارانه » در میان برخی از پیروان شد و این باعث شد که هرج و مرج دینی بوجود بیاید و شرایطی که در بیرون بود خود باعث شد که جوّی اخلاقی و عقلانی بوجود آورد که این خود زمینه ساز جنبش اصلاح قرن نوزدهم شد.
مخالفت آیین شبتای که علیه گرایش های ضد اخلاقی بود از یک سو و از سوی دیگر هراس و نگرانی عقل گرایان و اصلاح گرایان خود باعث جنبش اصلاح در قرن نوزدهم شد.
در قرن هَجدهم به هر وسیلهایی که در دسترس جوامع یهودی بود طرفداران آئین شبتای صبی را مورد اذیت و آزار قرار می دادند، و حتی نوشته های عرفانی که مربوط به این آئین بود را از بین بردند. وجنبش آنها را سرکوب کردند. در آئین شبتای اشکال میانهرو مختلفی وجود داشت که در آن پرهیزگاری سنتی و اعتقاد شبتای کنار هم وجود داشت و تعداد حاخام های که طرفدار این عرفان فرقهای بودند چشمگیربود. به طوری که زمانی این جنبش بدنام شد، اقرار به خانواده شبتای بسیار ساده نبود و تعداد بسیار اندکی از افرادصاحب مقام بالا و شهرت خدشه دار نشده جرأت انجام چنین کاری را داشتند. حتی در قرن نوزدهم نسبت داشتن به اجداد شبتای امری ننگ آور بود.
تا جایی که به عالم مسیح مربوط است. نقش مهمی که جنبش های دینی در بسط و توسعۀ عقل گرایی قرن هجدهم ایفا کردند امروزه عموماً واقعیتی پذیرفته شده است و در انگلستان و آلمان کار زیادی برای روشن ساختن این روابط نهفته اختصاص یافته است.
تقریباً امر عادی شده است که زهدگرایهای افراطی، یعنی آنابا بتیست ها و کویکرها نمایشگر جنبشهای عرفانی بودند که روح آنها گرچه از پاکترین انگیزهای دینی مایه می گرفت ولی جوّی ایجاد کردند که در آن این جنبش عقل گرا علی رغم خاستگاه های بسیار متفاوتش توانست رشد و توسعه یابد به گونه ای که در پایان هر دو در یک جهت عمل می کردند.
ظهور ناگهانی آیین شبتای که مرتبط با نفوذ از مکتب قدیمی بود بخش های بزرگی از جامعه را تحت تأثیر قرار داد. اما به صورت جنبش توده ای در نیامد.
با توجه قدرت نسبتاً محدودش توانست تأثیر فوق العاده ای بر بسیاری از طرفدارانش بگذارد، به طوری که پس از ارتداد شبتای صبی گروهای زیادی به ویژ در میان یهودیان سفاردی ، خود را مستعد و آماده ترویج این ارتداد به عنوان آیینی سری نشان دادند. در مراکش ترکیه و کشورهای بالکان که در آن زمان تحت سلطه ترکیه عثمانی بودند گرایش به آن آیین دانستند.
تبلیغات آیین شبتای
آیین شبتای در ابتدا تبلیغات خود رابه صورت آشکارا انجام می داد. هنوز این آیین به ثمر نرسیده بودند که با ارتداد و شبتای صبی این آیین ماهیّت خود را از دست داد.
این آیین از جنش همگانی به صورت جنبشی فرقه ای درآمد که کار تبلیغاتش به صورت پنهانی هدایت و رهبری می شده و این کار هم طولانی نشد و این آیین خیلی زود به شکل یک فرقه تقریباً سازمان یافته شد و طرفدارانش در جلسات محرمانه سری با دیگران ملاقات می کردند اندیشه و فعالیتهای خود را پنهان سازند چون مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند.
علی رغم اظهار پیشگویانی که ظهور مسیح نزدیک است و آن مسیح شبتای صبی می باشد . و تفکر در میان همۀ طرفداران رواج یافت و همه در اظهار این امر احتیاط می کردند . با تمام همۀ اینها احتیاط ها که حتی در نوشته های الاهیاتی شبتای هم به آنها اشاره نشده ولی باز هم می توان به آسانی بر اساس کاربرد برخی اصطلاحات و تغییرات در تکیه بر واژگان همچون امونا «اعتقاد » / سودها – الوهیت "راز خدا" و الوهِه اسرائیل "خدای بنی اسرائیل" شناخت.
احیاء گران –پیروان آیین شبتای صبی
هشل زورف ویلنایی / صدوق بن شماریای (اهل گرادونا ) در ایتالیا هم افرادی مخفیانه همکاری داشتند. موسی زاکوتو، بنیامین کوهن (اهل رجیو) ، ابراهیم رویگو (اهل مودنا، نفوذ میانهروها در ایتالیا چشمگیر بود. در حالیکه در جوامع بالکان گرایشها افراطی و حتی نیستانگارانه قوت یافته بود و فعالیت این فرقه توسط حییم ابن سلیمان که بیشتر به حییم ملکا مشهور بود. انجام گرفت که این گروه اوّل تحت تاثیر «مؤمنان» ایتالیایی و بعدا «مؤمنان» ترک بود.
گسترش این فرقه تا لهستان و شرق گالیسیا و به ویژه پودولیا بود، که تا مدت طولانی تخت نفوذ و محل نشوونمای آئین شبتای بودند.
این فرقه در زمان قرن هجدهم پایگاهی در آلمان از جمله برلین ، هامبورگ ، مانهایم ، فورت و درسون و حتی فراتر از آن در بوهیما و موراویا بدست آورد .
ظاهرا آئین شبتای در این کشورهای مختلف خصوصا در محافل حاخامی ، تولیدکنندگان و بازرگانان بزرگ و کوچک تاثیر فوق العادهای گذاشت . برخی از آنها جزء طرفداران پنهانی این آئین بودند .
شکل ارتداد یافته این آئین اوّلین بار در سال 1683 در سالونیکا اتفاق افتاد که منجر به یک تشکیل یک فرقه به نام دمنه شد که ترکها این فرقه را به این نام نامیدند. و این واژه به معنای «مرتدان» است . که ظاهراً اعضای آنها اقرار به اسلام کردند و بار دوم در شرق گالیسیا یعنی جایی که پیروان پیشگوی نابکار و شیطان و صفت یعقوب فرانک در سال 1759 وارد کلیسای کاتولیک شدند.
اعضای هر دو گروه خود را مَئمینیم (معتقدان یعنی معتقدان به آیین شبتای صبی) خود را نامیدند و این نام رایجی بود که تمام پیروان شبتاهای هنگام سخن گفتن از خود بکار می بردند.
اعضای هردو گروه حتی پس از ارتداد ظاهریشان که البته امری صرفا صوری و خارجی میدانستند در ارتباط نزدیک با جناح افراطی آیین شبتای صبی باقی ماندند و این طرفداری و پایداری آنها تا پس از انقلاب فرانسه در تشویق این جنبش به سوی اصلاحگری لیبرالیسم و روشنگری در بسیاری از محافل یهود اهمیت پیدا کرد. پیوند بین آیین شبتای صبی و اصلاحگرایان در همه جا به چشم میخورد.
چگونه قبالاهایی که تحت تاثیر جنبش شبتای بودند حامل اندیشههایی شدند که آنها را در تعارض کم و بیش آشکارا با عقاید یهوديّت حاخامی قرار داد. برای پاسخ به این سوال اول باید آزادی و نجات را از راه تیقون بیان کرد .
تیقون یعنی بازگشت آن هماهنگی عظیم که به واسطۀ شکستن ظروف و مجاری و بعدا گناه آدمی برهم زده شده نجاتی که مطرح میشود به معنی آزادی از یوغ بردگی نیست بلکه تغییر و تحولی است، که در ذات خلقت است و این فرایند در تمام عوالم دنیا به صورت مشهود و پنهان وجود دارد و معنی ظاهری از آن استخراج نمیشود و این نجات یعنی اینکه از تبعیددرونی که در تمام مخلوقات مشهود است .
عارف قبالا تأکید بر ماهیّت معنوی نجات دارد تا بر جنبههای تاریخی و سیاسی آن این جنبهها به هیچ وجه انکار یا نادیده گرفته نمیشود .
بلکه بیشتر گرایش به این دارند که به نمادهای صرف آن فرایند عرفانی و معنوی تبدیل شوند هدف اصلی مکتب قبالای لوریانی ، در شکل اولیهاش ، آمادهسازی دلهای انسانها برای آن تجدید حیات بود که صحنه آن نفس آدمی است این مکتب تجدید حیات باطنی را بسیار فراتر از تجدید حیات ملت به عنوان موجودیتی سیاسی قرار داد و تصور بر آن بود که تجدید حیات درونی پیش شرط ضروری تجدید حیات قومی است که اصلاح و پیشرفت اخلاقی نجات قوم را از تبعیدش فراهم می ساخت .
با ظهور شبتای صبی و استقبال پرشور تودهای مردم از او ، این تجربه آزادی درونی ، و تجربه عالمی پاک ، که تا آن زمان تنها توسط عارفان قبالا در لحظات نادر شور و شعف تجربه شده بود به سرمایه مشترک بسیاری از افراد بدل شد که این امید خیلی زود تبدیل به یاس شد که دیگر قابل رفع نبود چون آنها منتظر تحقق کامل بخش بیرونی و تاریخی وعده مسیحای بودند و برای تعداد زیادی از افراد این تجربه که عارفان قبالا که آن را" برآمدن شخینا از خاک" می نامند, به بخشش دائمی و ماندگار از آگاهیشان تبدیل شد . ارتداد شبتای صبی که خود به عنوان یک بدعت عرفانی است رویدادی کاملا غیر قابل پیش بینی بود و شکافی میان دو قلمرو نمایش نجات یعنی قلمرو باطنی نفس و قلمرو تاریخ گشود .
تجربه درونی و بیرونی ، ابعاد درونی و بیرونی گالوت ، نجات و رستگاری ناگهان و بطور شگفت انگیزی از هم گسسته شد تعارفی که هیچکس تصور آن را نمیکرد هستی و حیات جامعه یهودی در معرض تهدید قرار داد . در این هنگام بود که یک انتخاب ضروری و لازم شد که هرکس از خود باید می پرسید و آن این بود که آیا او میخواهد حقیقت را درباره نجات مورد انتظار در جریان غم انگیز تاریخ کشف کند و یا آن حقیقت را در واقعیت درونی که خود را در اعماق نفس آشکار ساخته بود بیابد .
این بدعت زمانی بوجو آمد که یهودیان سفاردی و یهودیان اشکنازی از پذیرش داوری درباره نفس خود به حکم تاریخ امتناع کردند چنین استدلال میشد که خدایی که حتی مانعی بر سر راه حیوانات درستکار قرار نمیدهد نمیتوانسته قوم خود را گمراه ساخته و با ظاهر دروغین نجات فریب داده باشد .همه اینها که عنوان شد یک وجه مشترک داشتند و آن اینکه همگی در صدد بودند شکاف میان تجربه درونی و واقعیت خارجی را که بعنوان نماد آن عمل نکرده بود را برطرف سازند .
پیدایش ناگهانی تعارضی میان جنبه های بیرونی و درونی حیات وظیفه توجیه عقلانی این تعارض به عبارت دیگر قابل تحمل ساختن زندگی تحت شرایط تازه را بر این آموزه جدید تحمیل کرد قبلا چنین وظیفه ای به قبالا تحمیل نشده بود چون قبالا تمام تلاشش در طی سالها بر این بود که عالم خارح را بعنوان نمادی از حیات باطنی نشان دهد . این آیین شبتای از آگاهی نسبت به نوعی تناقض ذاتی یعنی پارادکس درونی پدیدار شد ، و قانون پیدایش آن تحول بعدی اش را معین ساخت این ایین بر تناقض غم انگیز منجی مرتدی بنیان نهاده شد ، و بر اساس تناقضاتی رشد و شگوفایی می یابد که یکی مستلزم دیگری است .
تفاوتها و شباهتهای آیین شبتا و مسیحیت
میان مسیحیت و آیین شبتا شباهتهای گسترده ای وجود دارد . در هر دو مورد ناسازگاری قدیمی یهودی درباره رنجهای بنده خدا به افراط کشانده می شود همچنین در هر دو مورد نگرش عرفانی خاصی حول یک رویداد تاریخی است که این خود نشان از تناقض آمیز بودن آنهاست هردو جنبش انتظار عمیق برای ظهور یعنی حضور و بازگشت نجات دهنده خواه از جانب خدا باشد و یا از قلمرو ناپاکی معتقدند هردو به تصویری .... ایمان بعنوان راه جدید نجات و رستگاری می نگرند و این ایمان مستلزم تضاد و دوگانگی نهفته است و در آخر هردو الهیاتی با ویژگی نوعی تثلیث و تجسم خدا در شخص نجات دهنده را باور دارند نمی توان تاثیر مستقیم و غیر مستقیم مسیحیت را بر آیین شبتای نادیده گرفت شخصیت شبتای صبی در مقایسه با شخصیت مسیح بسیار ضعیف است تصور یهودی از شخصیت مسیح به طور شگفت انگیزی بی حس و حال و بی فروغ است و میتوان گفت بی نام و نشان و به عبارتی دیگر شبتای صبی هیج سخن فراموش شدنی و هیج کلمات قصاری وجود ندارد سرنوشت شخصیتهای مسیح گونه کاملا متفاوت بود و تناقض دینی آنها همچنین بود تناقض مصلوب سازی و تناقض ارتداد در دو سطح کاملا متفاوت قررار داشت عاملی که باعث شد این آیین افراد زیادی را تحت تاثیر قرار داد نقش جوامع سفاردی است و برای نسلهای بعد مارانوها در شبه جزیره ایبری است یعنی اعقاب آن یهودیانی که بر اثر شکنجه و آزارهای بین سالهای 1391 و 1498 در گروه های 3000 نفری به مسیحیت گرویدند . مجبور بودند که زندگی دوگانه ای داشته باشند .یعنی دینی که آنها به آن اعتراف میکردند دینی نبود که به آن اعتقاد داشتند ، این دو گانگی وحدت احساس و اندیشه یهود در واقع آن را به خطر انداخت و حتی کسانی که خودشان یا فرزندانشان بویژه در قرن هفدهم از اسپانیا گریخته بودند به سوی هم کیشان خود بازگشتند و خلق و خوی معنوی خود را حفظ کردند اندیشه یک مسیحی مرتد میتوانست به عنوان تجلیل دینی از همان عملی که به آنها ارائه شود که همچنان وجدان خود آنها را عذاب می داد .
تعدادی از مارانوها سعی میکردند که توجیهی دریابند و استدلالهایی که برای یهودیت پنهانشان ارائه میکردند بعدا در ایدیولوژی آیین شبتای تکرار شد مانند سرنوشت ملکه استر که تصورش بر این بود که زندکی مارانی درباره خشایارشاه داشته که چیزی درباره تبار و نه تولد خود میگوید با این وجود او هنوز به دین پدرانش مومن و وفادار است .
که اینکه مسیح بنا بر ماهیت ماموریتش به اجبار به تراژدی گریز ناپذیر ارتداد تندر دهد نظریه ای بود که بطور ایده آل جهت ایجاد مفری عاطفی برای وجدان معذب مارانوها ارائه شد
شباهت های میان سرنوشت مارانوها و مسیحای مرتد تنها اندک زمانی پس از ارتداد شبتای صبی مورد توجه قرار گرفت و مبلغان این آیین مانند ناتان و کاردوز اولین افرادی هستند در برابر آیین قبالایی بدعت کردند این دو جهت اندیشه های جدید خود رنج های بسیاری متحمل شده اند .
در مورد سرنوشت دین مسیح و مسئله نجات
کار دوز تعلیم میدهد که در نتیجۀ گناهان بنی اسرائیل سرنوشت همۀ ما از ابتدا این بود، که مارانو شدیم، ولی این سرنوشت فجیع زندگی اجباری در به اصطلاح انکار دائمی ایمان و معرفت باطنی خود لطف خدا با تحمیل این فداکاری تمام عیار بر مسیح ما را نجات دادهاست. چرا که تنها نفس مسیحیّت تحمل این سرنوشت بدون اینکه مغلوب گردد تا نوایی کافی را دارد. این تصور از مسیح برای دوگانگی ناگوار ذهن مارانی جاذبه داشت.
این نظریه کاردوز کاملاً با نظریۀ لوریانی متفاوت است. بازگشت را از طریق «تعالی بخشیدن به بارقههای فرو افتاده میداند.
و این نظریه پیش از ارتداد شبتای صبی در میان بنیاسرائیل و ملتهای رواج پیدا کرد. به این منظور که بنی اسرائیل در میان ملتها پراکنده شده تا از هر جا بارقههای نفوس و نورالاهی را که در سراسر جهان پراکنده شده را جمعآوری کنند، و بواسطۀ اعمال پرهیزگارانه و دعا آنها را از زندانهای مربوط به «نجات بخشند» و زمانی که این فرآیند کامل شود. مسیح ظاهر شده و آخرین بارقهها راجمعآوری میکند، و بدین وسیله نیروی شر را از عنصری که از طریق آن عمل میکند بیبهره میسازد. و از آن پس به بعد قلمروهای خیر و شرّ، پاک و ناپاک برای همیشه از دوم جدا میشوند و این باورها خود باعث شد که ارتداد مسیح را مشکلترین بخش مأموریّت آن بدانند.
آنچه پیروان شبتای «اعمال عجیب و غریب مسیح» مینامند. از منظر نگاه قدیمی ، نه تنها جنبۀ منفی نداشت بلکه تا آنجا که مسیح مطابق قانون جهانی جدید عمل کند جنبۀ مثبت هم نیز داشت.
اگر ساختار جهان به واسطۀ پایان فرآیند تیقون ذاتاً تغییر کند. آنگاه تورات یعنی قانون کلی حقیقی تمام اشیاء نیز باید به صورت متفاوت ظاهر شود مبنای جدید تورات معنایی است که با حالت آغازین چنانکه اکنون به آن بازگشته مطابقت دارد. در صورتی که زمان تبعید به طول میانجامد آن زمان مؤمنان که در تورات بیان شده با حالت خاصی که گالوت است منطبق میباشد.
مسیحا نظام قدیم را مخرب نمیداند و او را تخریب میکند و از این رو تمام اعمال منطبق با آن را که در تعارض آشکار است و خود تورات را به آنگونه که است باقی نگه میدارد و به عبارتی نجات مستلزم تخریب جنبههای از تورات است که صرفاً بازتاب گالوت است.
یکی از شاگردان ناتان نظریهایی را دربارۀ اباحیگری توصیف می کند. که هر کس در جهان جدید نسبت به تورات شفاهی یعنی سنت حاخامی مؤمن و وفادار بماند و به عبارت دیگر به یهودیّت واقعی و موجود گالوت مؤمن بماند. قطعاً یک گناهکار است. فهمی تازه از تورات ذاتاً تغییر ناپذیر و به عبارت دیگر یهودیّتی جدید به جدید به جای یهودیّت قدیمی به رسمیت شناخته شد، و او در برابر خطر اباحیگری محض احتیاطی انجام داد و به نظر او قانون موضوع جهان جدید تنها با نجات کامل و نهایی مشهود میگردد.
در این هنگام مکاتب میانهرو ارتداد شبتایصبی به شکلهای متفاوتی ظاهر شد. بسیاری از پیروان شبتای به معجزه زیستن در تناقض دائمی میان اجرای مخلصانه شریّعت و اعتقاد به نزدیکی قریبالوقوع دورهای جدید که در آن اعمالی بیمعنا خواهد شد دست یافتند.
محرکهای در بسط و گسترش اباحهگرایی افراطی ضدشریعت ظاهر شدند که دو نوع بودند از یک سو شخصیّت مسیح و تناقض آن و از سوی دیگر نگرش و تجربه شخصی مؤمنان نقطهای که ارتداد آیین شبتای افراطی و میانه رو راهشان را از هم جدا کردند این پرسش آغاز شد که آیا اعمال مسیح به عنوان الگویی برای مؤمنان عمل میکند یا نه؟
پاسخ میانهروها منفی بود آنها عقیده داشتد که تناقض حیات دینی جدید محدود به شخص مسیح است. مسیح باید عالم شرّ را طی کند نشان مأموریت اوست اعمال او الگویی برای پیروی نیست. بر عکس اعمال او بیاحترامی به شرع است در صورتی که ناتان همان اعمال عجیب و غریب شبتای صبی را دلیل بر اعتبار صحت مأموریت مسیحاییاش عنوان میکند.
گروه افراطی دین را نپذیرفتن بلکه معتقد بودند که همچنان که پایان کار نزدیک میشود این تناقض ضروتاً جهانی میشود، عمل مسیح را الگو و پیروی از آن را وظیفه میدانستند. و نتیجۀ این اندیشه صرفاً یک اندیشه نیستانگارانه بود یعنی اینکه ما همه در شر فرو رویم تا آن را از درون درهم بکوبیم .رهبران نیستانگارانه شکلهای متفاوتی را اظهار داشتند در آن فرآیند تیقون دیگر نمیتواند با اعمال پرهیزگارانه پیشرفت کند با شرّ باید با مقابله کرد . که این خود منجر به یک بحران عظیم ذهن دینی میشود که آن تقدس گناه است که خود ترکیبی از انحطاط اخلاقی و دیگری قلمرو ابتداییتر نفس است. که این دو عنصر در نیست انگاری دینی ارتداد شبتای بسیار خطرناک بود.
رابطۀ میان گناه نخستین و احساس شرمساری که تورات آن را مسلم فرض نموده , عرفان قبالا را که دغدغه تیقون یعنی محو اثر گناه را دارند. با مسئله آزار دهندۀ از بین رفتن شرمساری در وضعیت مسیحایی جدید مواجه میکند. راه حل مخالف یعنی جست وجوی نجات با عبارتی که منسوب به عیسی است از طرف گنوسیان «زیر پا گذاشتن پوشش شرمساری» توسط یعقوب فرانک در میان پیروان افراطی شبتای صبی اعلام شد. یعنی می شود خدا را با «وسوسۀ شیطانی » دوست داشت. این خود یک اسطوره دینی نیستانگارانه است. به طور کلی ماهیّت نیستانگارانه اینطور است، که به طور عمومی اعلام نمیشود و حتی در رسالات مکتوب هیچگاه بدون خویشتن دارای تبلیغ نمیشود.
نظریۀ تقدس گناه نشانگر آمیزه ای از چندین اندیشه است که علاوه بر این عقیدۀ برخی از اعمال که در واقع پاک و مقدس هستند، باید سیمای ظاهری گناه را داشته باشند، و آنچه واقعاً و حقیقتاً شر هستند، اگر با به اصطلاح شور و شوق دینی به کار بسته شود از درون دگرگون میگرد.
نظریۀ ارتکاب گناه یعنی بوسیلۀ خود شر برشر غالب شدن و کسانی که در عالم مسیحایی تیقون زندگی میکنند، هر دو در نگاه اول با هم تعارض دارند. ولی از دیدگاه عملی تأثیر آنها یکی است. هر دو میخواهند هر عمل و رفتار ظاهری و بیرونی را غیر واقعی جلوه دهند و عمل پنهان باطنی را که مکمل ایمان واقعی است در مقابل آن قرار دهند. پیروان افراطی شبتای یعنی نیستانگارها ، بر این عقیده بودند که درست همان طور که نجات تا کنون تنها فیالنفسه واقعیّت یافته و هنوز نمایان نشد، همینطور اعتقاد واقعی نیز باید تنها پنهانی نگه داشته شود، در حالی که ایمانی که کسی به آن اقرار میکند دیگر نمیتواند بنابر ماهیّت خود با آن چیزی که انسان واقعاً به آن اعتقاد دارد مطابقت داشته باشد. شاید دل و زبان انسان یکی نباشد.
خدا از دیدگاه شبتای صبی
گنوسیان قدیم قرن دوم و سوم میان خدای پنهان، و خدای مهربان، یعنی خدای اشراقیون که شناخت آن را «عرفان» مینامند، و آفریدگار و قانون گذار که او را خدای یهود نیز مینامند، و نوشتههای عهد عتیق را به او نسبت میدهند. اصطلاح خدای یهود نیز می نامند، و منظور از آن نیز همین بود است.
گنویان خلط میان این دو خدا، یعنی خدای متعالی تر مهربان و خدای فرو مرتبه تر را که صرفاً عادل است، که مایۀ بدبختی برای دین میدانستند. این یهود ستیزی متافیزیکی است که با کمی تفاوت در الاهیات شبتای یافت می شود. پیروان شبتای صبی میان خدای پنهان، که او را «علت نخستین» مینامند، و خدای مکشوف که « خدای بنی اسرائیل» تمایز میگذارد. و شناخت آن بخش ابتدایی از شعور و آگاهی ما را تشکیل میدهد.
هر کودکی قادر به استفاده از عقل و شعور خود میباشد ولی نمیتواند ضرورت علت آغازین هستی را در نیابد. اما این شناخت که از طریق عقل بدست میآوری الهیّت دینی ندارد. چون دین به هیچ وجه به علت نخستین نمیپردازد، بلکه دین ذات و ماهیّت چیز میپردازد که هنوز فینفسه نمیتواندآن را درک کند.
علت نخستین هیچ ربطی به جهان و آفرینش ندارد، نه آن مشیتی اعمال میکند و نه کیفر و مجازاتی آنها این خدا را خدای ارسطو و فلاسفه میدانند و از طرفی دیگر خدای دین ، خدای کوه سینا است. گنوسیان خدای بنیاسرائیل را تحقیر میکردند. و پیروان شبتای خدای ناشناخته را کوچک میشمردند. بعضی از پیروان شبتای تثلیثی از خدای ناشناخته، خدای بنیاسرائیل و شیخنا بوجود آوردند و این اندیشه را گسترش دادند، به طوری که تمام نجات وابسته به ظهور جداگانۀ یک مسیح برای هریک از ابعاد سهگانه تثلیث همراه با یک مسیح زن برای جنبۀ آخری وابسته است.
پیروان میانهرو شبتای سعی کردند تصوری از خدا به وجود آورند که با اصول بنیادین یهود در تعارض بود و راست کیشان و مکتب قبالای هم سعی کردند خدای آشکار شده را از هم جدا کنند
منابع:
بر اساس کتاب جریانات فکری عرفان یهودی نوشتۀ گرشوم شولم ترجمۀ :رادمهر
گرایشها و مکاتب اصلی عرفان یهود نوشتۀ گرشوم شولم ترجمۀ: علیرضا فهیم