در آمدی بر عرفان قرون اولیه مسیحی

 

 

 

 این فصل جستاری  درباره  عارف و عرفان و تاریخ عرفان در مسیحیت و تجربة دینی و عرفانی ، گرایش خدا محور و مسیح محور و بعد عرفانی و احساسی  و معرفت خداوند و سلوک عارفانه ، دارد که به صورت موجز به آن اشاره می گردد .

 

عرفان

 

با توجه به تعریفهای روانشناختی و تاریخی  عرفان  شهود مستقیم یا تجربه بی واسطه خداوند است که باید این تعریف را بسط بیشتر داد و به ما نشان می دهد که عرفان ارائه کننده همان روح دین است و در حقیقت نام دیگری هست که گاه به آن" حیات معنوی " نیز گویند .  و تاملات معنوی و شهود یا حالت آگاهی ای که در طی آن روح به درک خدا نائل می شود و از طریق همین حالات است که روح حقیر آدمی روح و محبت الاهی را واقعا احساس می کند که باید در زمره تجربیات عرفانی دانسته شود .و کسی که کم و بیش چنین تجربه مستقیمی را درک کرده باشد .

 

عارف

 

عارف کسی است که حیات و دینداری اش نه فقط بر فعل یا عقیده ای مقبول که بر دریافتهایی مبتنی است که آنها را معرفت شخصی بی واسطه می پندارد و در دین بوستانی یونان که واژة   mysticisو کلمه  mystae         بر آن عده از محرمان رازها اطلاق می شود که به اعتقاد مردم به رؤیت خدا نائل شده اند و به یک حیات نوینی رسیده اند و عارف مسیحی کسی است که در نزد او ، خدا و مسیح صرفاً یک مسئله اعتقادی نیست بلکه حقایق زنده ای هستند که از طریق تجربه ای مستقیم شناخته می شوند . و عرفان  برای او نوعی زندگی است که که بر اساس این ارتباط آگاهانه با خدا شکل گرفته است . و رابطه بین  خدا و عارف یک ارتباطی عاشقانه است و در شکل کمال یافته اش که بهترین واژه برای توصیف آن کلمه اتحاد است . و آرمان عرفان راستین مسیحی در کلمات اگوستین قدیس بیان شده است : (زندگی من زمانی یک زندگی واقعی خواهد شد که سراسر آکنده از تو باشد ) . عارف در ارتباط با این ارتباط تجربه و کشف و شهودی برای او به وجود می آید که باید در زمره تجربیات عرفانی دانسته شود .

 

تجربیات عرفانی

 

تجربه عرفانی در ارتباط به  درک خدا و در پرتو عبادت تا چه میزان روح حقیر آدمی حضور روح و محبت الاهی را احساس می کند و روح هر انسانی یک توانایی معین بالقوه برای درک حضور خدا دارد و در وجود برخی این توانایی با غنای خیره کننده ای فعلیت می یابد و چنین فعلیتی ممکن است پر تنوع و دارای مراتب باشد . برای مثال شاید توام  با خلسه یا مداوم و توام با آرامش و این تجربه تا اندازه ای به مولفه هایی از جمله روحیه عارف و به پیش زمینه های دینی و تربیتی او بستگی دارد . و این تجربه ها  در جایی که دین دلبستگی پر شور انسانها را تشکیل می دهد ظهور می یابد . و در این تجارب شخصی است که کاشف حقیقت معنوی است و این دریافتها را برای هدف اجتماعی برای دیگران باز گو می کنند . مثلا در مورد اسلام می بینیم که شهود بی واسطه حقیقت ازلی نوعی تجربه زنده عرفانی که محمد ص را ، پیامبر خدای یکتا گردانید و به همین نحو کلیسای مسیحی که ریشه در تاریخ دارد از همین تجربه های عرفانی تداوم می یابد . و از طریق روابط عرفانی اش با خداوند تجدید حیات پیدا می کند . و وظیفه عرفای مسیحی نیز در حوزه خانواده دینی خود تامین و تداوم عنصر نبوی دین است : آگاهی حیات بخش از خدا و حضور او در انسان و با انسان . و عارف بزرگ رویسبروک گفته بود: آرزو دارم با لطف خدا عضوی حیات بخش از کلیسای مقدس باشم . و این عارفان را چشمان بدن مسیح بنامیم . و تجربه بی واسطه آنها ، آنان را وا می دارد تا خود را کاملا وقف به خدا و مردم کنند . و عرفا در ارتباط عمیق تری با خداوند هستند و در یک تجربه عرفانی یک واقعیت جاودانه پایدار نوعی محبت و حضور زنده ادراک می کردند و این ادراک تمامی وجود آنان دگرگون می شد . و عباراتی از این عارفان مسیحی از جمله : اگوستین قدیس که می گوید : «وارد شدم و با چشم دل نوری را نظاره کردم که هرگز تغییر نمی پذیرد ؛ نوری فراتر از چشم دل و فراتر از عقل و هوش من ». و یا این جمله آنجلا فولینیویی که می گوید : «من غنای وصف ناپذیر خدا را مشاهده کردم ؛ اما نمی توانم چیزی از آن بگویم جز اینکه من غنای حکمت الاهی را که سراسر خیر است دیده ام ». و یا این عبارت قدیسه کاترین سی ینانی که می گوید :« ای حقیقت جاودانی من اکنون به یقین می دانم که تو به استغاثه هایی که به درگاهت داشته ام بی اعتنا نیستی ». و یا این سخن قدیسه کاترین جنوآبی را که می گوید :  «چه می شد اگر می توانستم تنها عشری از اعشار محبتی را که نسبت به تو در وجودم سکنا گزیده به تو نشان دهم ». و با توجه به این نظرات خود را در حضور یک تجربة عینی می یابیم که از مراتب عادی احساس فراتر می رود و در محدوده های بیان و فهم ما نمی گنجد . و این تجربه گاه به خاطر غرابتش مبهم و بی شکل است و گاه پر مایه و شخصی و زنده . و کتابهای عرفا حکایتگر کوشش های آنان است برای اینکه این تجربه را برای ما نقل کنند و به ما بیاموزند و در می یابیم که آنها تمایل دارند حصه ای از جمال بی منتهای اورا به صراحت و یا با اشاره به ما بگویند . و جمال ازلی واقعیتهای معنوی را به مانشان دهند . و عرفا شاهدان بزرگ تجربه عرفانی انسان از خدا هستند . و آن حقیقت که آنان می کوشند به ما نشان دهند همان حقیقتی است که موضوع ایمان ماست . و عرفا حساسیت دینی مارا فزونی بخشیده و انگیزه و معیار تازه ای به ما خواهند داد و با ذخایر درگاه الهی آشنا خواهند ساخت و موجب معرفت به خدا می شود .

 

معرفت به خدا

 

نویسندگان آثار معتبر مسیحی اعتقاد دارند که این معرفت از سه منبع به ما می رسد :

 

1-او در جهان طبیعی و مخلوقات  آن آشکار است  و فهم این منابع همان الاهیات طبیعی  ( کسب معرفت به خداوند از طریق غور در طبیعت و آفریده های الاهی است  و امروزه در الاهیات طبیعی یا عقلی مباحث مختلف درباره خدا با استمداد از عقل و بدون وحی انجام می گیرد  ) است 2- او خود را در تاریخ و در مراتب مختلف بر ما متجلی نموده است و بالاترین مرتبه در وحی مسیحی و از طریق آن بوده است و این ساحت در الاهیات جزمی  ( کسب معرفت به خداوند از طریق متون مقدس دینی و تجلی خداوند در صورت مسیح است . و امروزه از مسایل همچون تثلیث و خلقت  و هبوط و معاد در الاهیات جزمی بحث می شود ) شرح داده شده است 3- و او از طریق تجربه بی واسطه و رمزی نفس یافت می شود و این الاهیات عرفانی  ( به معنای معرفت انتقال ناپذیر ، پنهانی و بی واسطه به خداوند که در اثر تامل و مکاشفه به فرد اعطا می شود )  نامیده می شود .

 

و برای رسیدن به یک زندگی همه جانبه و کامل به بهره مندی از این سه منبع نیازمندیم .  و از تنها از طریق ساحت سوم از دین از دین یعنی پرورش حیات سری باطنی است که ورود به دو ساحت دیگر امکانپذیر می شود .  و یک تمایل قلبی به  نیایش خواهد بود .

 

تاریخ عرفان در مسیحیت

 

تاریخ عرفان در مسیحیت یک تاریخ واکنش خلق و خوی های مختلف به یک واقعیت و یک تقاضاست . و تاریخ عرفان یک تاریخ متنوع است و یک نوع خاص از تجربه یا شکل واحدی از کمال را به ما عرضه نمی کند مثلا : فرانسیس و ریچارد رول  غرق در موسیقی و شعر ؛ کاترین دختر یک دباغ ، ایگناتیوس یک نظامی اشرافی، یوحنای صلیبی یک قدیس کشاورز  ( موسس فرقه کرملیان پا برهنه  و از دوستان نزدیک قدیسه ترزای آویلایی بود ، ترزا یک راهبة مجرد تارک دنیا  که خوان دیپس را به زندگی عرفانی هدایت نمود  )، کریستین یک همسر و مادر فداکار ، یاکوب بومه یک پینه دوز و بالاخره فنلون یک کشیش با وقار ، همگی به یک راه قدم نها ده اند و یک خانواده را تشکیل می دهند . که در میان آنها باورهای مختلفی رو می بینیم از جمله : درست باوری یا بدعت گذاری یا عاشقان با عاطفه مردان سخت کوش در عمل ، و یا انسانهای منزوی و گوشه نشین را می بینیم ولی خصیصه اصلی که باید در صف عرفان این انسانها قرار بگیرند این است که باید مجرایی برای اظهار آنچه در دل دارد داشته باشد و شخصیتی خدایی و حیات بخش در نظام جمعی دینی داشته باشد . در برخی از موارد افراط وتحریف و گاه تحت تاثیر دیدگاههای نادرست درباره الوهیت و ماهیت انسان قرار داشته یا ارزشهای معنوی را به عواطف پستتر نسبت داده اند . و این عوامل باعث می شدکه چرا عرفان تا حد زیادی نیازمند آن است . که به واسطه عقل سلیم عموم اهل کلیسا مورد آزمون قرار گیرد و اصلاح شود و در برخی از موارد عرفان به افراط کشیده می شود و عارف لزوماً یک انسان کامل نیست و نقایصی را دارد که گاهی هیجان زده می شود و نقد محبت آمیز مریدانش را از دست می دهد و حساس و پرخاشگر می شود که در قدیسه مشتیلد اهل گلد بورگ و ریچارد رول و جورج فاکس آثاری از این قبیل نواقص را می بینیم .

 

هرچه عارف به خدا نزدیکتر شود انقیاد و محبتی که خدا در جان او بیدار می کند فزونی می گیرد و بر این کاستی های شخصیتی فائق خواهد آمد .

 

در مطالعه آثار عرفا باید مراقب باشیم که آنان را از پیش زمینه هایشان جدا نکنیم و سعی نکنیم صرفا بر اساس موازین عرفانی درباره آنان قضاوت کنیم و جنبه اجتماعی و فردی خاص خود را دارند و ما نمی توانیم به یک دیدگاه واقعی در مورد آنان دست یابیم مگر آنکه هر دو جنبه را در خاطر داشته باشیم : 1-از لحاظ تاریخی. 2- جنبه اجتماعی عرفان مسیحی

 

 1-از لحاظ تاریخی هر عارفی تحت تاثیر محیط زندگیش قرار دارد و نمی توان او را خارج از محیط فهمید .و تحت تاثیر دین نیاکان خود است و اورا احاطه کرده است . و هر اندازه هم وحی مستقیم و مستقل دریافت کرده باشد ولی تحقیقات نشان می دهد که او بیشتر متاثر از دودمان معنوی است . و از طرفی او باید وامدار و فرزند جامعه مسیحی باشد و تغذیه او از غذای مشترک خانواده مسیحی است و اگر بخواهد که مردم او را درک کند باید زبان  مشترک این خانواده را به کار برد . و افکار و تصوراتش از این طریق به دست می آید . و رشد جامعه مسیحی به واسطه دریافتهای قدیسیان تقویت می شود و هر چه بیشتر این آگاهی را به هریک از فرزندانش می بخشید . و به هم پیوستگی جان های مسیحیان اعم از زنده یا مرده و مقصود از آموزه  (جماعت همه مومنان واقعی) جامعه قدیسان بود . و این عقیده که عرفان امری فردی است و مستقل از تاریخ یا سنت شکوفا گردد . و تمام عرفان مسیح مملو از زبان و مفاهیم کتاب مقدس است . که از طرف پولس و یوحنای قدیس مورد تاکید بوده است . و  نکته دیگر اینکه  عرفان مسیحی در هر عصری صبغه دینی خاص آن عصری را که به آن تعلق داشتند منعکس می کردند برای نمونه عرفای کاتولیک قرون وسطا از زیباییهای عصر خود که همان معماری گوتیک را به ما خاطر نشان می کنند و بعد از نهضت اصلاح دینی  ( در قرن شانزدهم در جهان غرب به دست مارتین لوتر که خود کشیش بود که بر مبارزه با سوءاستفاده های اخلاقی و رواج خرافات  و استفاده های کلیسا در مورد فروش آمرزش نامه ها و نیز فساد روحانیون و کشیشان بود تاکید می ورزید ) نگرش دیگری غلبه کرد که با گذشته بی ارتباط نبود . حتی عرفای تک بعدی چون کراکرها که معتقدند تمامی حقیقت مستقیما از نور باطنی خدا مکشوف می شود و مسیحت امر بیرونی نیست و نوری است که خداوند بر بنده مومن خود می تاباند . و یا پیروان فرقه اهل « تسلیم و توکل» که سعی دارند در یک حالت سکون و انفعال منتظر پیام الهی بمانند هنوز هم در برجسته ترین مفاهیم خاص خود به اعتقادات عمیق و رایج جهان مسیحی در باب خدا و ارتباط او با روح انسانی وابسته اند .

 

آنچه در عرفان مسیحی باید به آن توجه شود مجموعه بزرگ و در حال رشد حقیقت معنوی است . در هر تجربه دینی آنچه آن را «اندر یافت » می نامند نقش مهمی دارد و اندر یافت به این واقعیت اشاره دارد که در تمام تجربه های ما دو عامل متمایز وجود دارد : 1-دریافت یا پیامی که از جهان بیرون به ما می رسد . 2-افکار و تصورات و خاطراتی که در ذهن ما وجود دارد . و این اختلاط ادراکات بیرونی و خاطرات در تمام تجربه های دینی است . و ذهن عارف با مفاهیم و استعارات دینی شکوفا می شود و با اعمال دینی تربیت می شود و به عارف در فعلیت بخشید دریافتش از حیقت ازلی کمک می کند و در غیر این صورت او نمی توانست درباره احساس صحبت کند و اشاره به بعضی از عبارات و نمادها چون آتش ، عشق ، نکاح معنوی ، نور باطنی و مراحل سنتی عروج روح بر می خوریم که این نمادها بر وحدت ذاتی تجربه های عرفا اشاره دارد .

 

2-جنبه اجتماعی عرفان مسیحیت اهمیت بسیار دارد . یعنی واقعیت عظیم و مستمر دین بی واسطه معنوی ، و ارتباط معنوی بی واسطه با خدا . و هیچ گاه از زندگی بخشیدن به جامعه مسیحی ای که از میان آن پدید آمده درنمانده است .

 

جنبه فردی عرفان

 

یعنی شکل و آثاری که در جان های خود عرفا ایجاد می کند . و عرفان به « علم محبت به خدا » و این کلمات ماهیت آن را تشریح می دهند . و این جمله زندگی ای که هدفش اتحاد با خداست بنامیم .  و وا قعیت عرفان حقیقی مسیحی نه یک نظریه فلسفی و نه یک نام برای احساسات لذت بخش دینی است . بلکه حیات هدفمند است و این هدف چیزی کمتر از اتحاد روح انسان با مرکز عالم نیست . و تجربه از خدا در ابتدا سیر وسلوک عارف در دل عارف محبت و اشتیاق ایجاد می کند و رشد زندگی عرفانی سالک به دنبال اولین ادراک می آید و بعد از آن در سالک بعد از توسعه توان او کاری خلاق ( همانا تحمل سختی ها و مشکلات و برای انجام آن کاری است که عارف خود را از نظر اجتماعی و معنوی موظف به انجام آن می داند ) انجام می شود . زندگی معنوی و فردی یک عارف نیز از یک مبدا کوچک آغاز می شود و از واکنشهای مختلف به محیط معنوی اطرافش عبور می کند و عرفا نیز برای پرورش روحشان به غذا نیاز دارند و این غذا را از طریق عبادت و قرائت کتاب مقدس از تامل آمیخته با سکوت درباره خداوند و غالبا از راه انجام آیین های کلیسای خویش کسب می کنند .

 

و عرفا خلاق اند و آنها از طریق زندگی اعمال و تعالیمشان منابع عظیم حیات معنوی تازه ای هستند . یعنی مریدانی گرد می آورند و پدر یا مادر خانواده ی معنوی می شوند . و زندگی عرفانی پولس قدیس است که او را پدر واقعی اولین جوامع مسیحی ساخت .و این جوامع را فرزندان کوچک خود نامید جوهر تقدس مسیحیت « یعنی رشد و تکامل در محبت هستی حقیقی و شخصیت معنوی و خلاق » و زندگی عارفانه کناره گرفتن از وظایف روزمره و توجه کردن به گونه ای از تخیلات وجد آمیز دینی نیست . و زندگی عرفانی از یک هدف مهم و زنده الهام می گیرد و یکسره وقف حرکت به سوی یک جهت است یعنی به سوی اتحادی کامل و ناگسستنی با خدا . و تجربه عرفا چه به صورت آرام و چه به شکل خلسه و نهایتاً به این هدف یعنی اتحاد ختم می شود .

 

بعد عرفانی و احساسی

 

این دو جریان متمایز و مکمل یکدیگرند یکی از این دو معطوف به خدا که آن وجود نامتناهی و جاودانی است و دیگری معظوف به وحی متجسد او در عیسی مسیح است . و این دو جریان در تجربه عرفانی مسیحی منعکس می شود . و گروه دیگر از عرفا را داریم مانند اگوستین قدیس و قدیسه کاترین جنوآبی که نمونه اعلای این گروهند که دریافت عرفانی غالب آنان از وجود مطلق خدا و اتحاد جان آنان با اوست . و آنان خدا محورند . و خدا در نزد آنان به عنوان نور ومحبت دریافت می شود برای مثال اگوستین قدیس می گوید : « آن هنگام که به تو محبت می ورزم به چه چیز محبت می ورزم ؟ آنگاه که به خدایم محبت می ورزم در حقیقت به نوری معین به آهنگی خوش و به رایحه ای خوشبو و به آغوش پرمهر محبت می ورزم » . و  و از سوی دیگر ، زندگی باطنی بسیاری از پرشورترین عرفای مسیحی از طریق احساس آنان نسبت به نوعی ارتباط مستقیم شخصی با خداوند ما عیسی مسیح کنترل می شود . آنان مسیح محورند . مانند والتر هیلتون که عقیده داشت که « خدا ، لطف و عیسی هر سه یکی اند » . و ادراک از خدا به عنوان حقیقت جاودانه است و در این گونه تجربه دینی مسیح محور حضور نزدیک و کنونی الاهه شخصی عشق را در می یابد که آنان آن را با مسیح زنده شده و عروج کرده یکی دانستند .

 

معتقدان به تجسد با تاسی به یوحنا مولف انجیل چهارم باید دریافت خود را ادراک خدا در مسیح قلمداد کنند . و فنلون هم این چنین می گوید : « کلمه آن هنگام که در حالت دعا و در صورت تجسد با ما سخن می گوید باید سخنانش با توجه تام شنیده شود همچنین است وقتی که او بدون تجسد یافتن با ما سخن می گوید ».  و این دو بعد گرایشی خدامحور و مسیح محور را به وجود آورد که اشاره می شود .

 

گرایش خدامحور و مسیح محور

 

و این دو نیایش  یکی به نام مقدس که از سوی گریگوری یازدهم مطرح شد و نام عیسی به عنوان متعلق پرستش رسمی قرار گرفت . و نیایش دوم به عنوان « تجربه انجیلی » است . و هر دو به یکسان ویژگی عرفانی دارد . برای هر دو جریان می توان از میان عرفای مسیح محور نظیر کاترین اهل سی ینا یا ریچارد رول بوده است و و برخی دیگر که اهل مراقبه از جمله : قدیسه کاترین جنوآیی و رویسبروک که ادراک زندة شخصی خود از ارتباط با خدا را فعلیت بخشیده و تقویت کرده اند . و این دو جریان از احساس عرفانی که به زبان فنی گرایش خدامحور نامیده می شود . و این ابعاد و مراتب گوناگون توسط جان های مشتاق و عارف به فعلیت رسید و در مجموع ادراک عرفانی مسیحیت را ساخت . و جوهره دین بین دو تجربه عرفانی یعنی تعالی و تجلیات متجسد خدا در نوسان است . و از لحاظ تاریخی این دو تجربه از دو منبع گرفته شده اولی از طریق اگوستین قدیس از افکار یونیان و دومی از طریق پولس قدیس از عهد جدید .

 

در وجود عرفای مسیحی یکی از این دو وجود دارد اما بزرگ ترین و حقیقی ترین ویژگی عرفای مسیحی از پولس قدیس به این سو از جمله یاکوپونه تودی ، جولیان نورویچی ؛ قدیسه ترزا به ویژه رویسبرگ بزرگ هر دو جنبه از کاملترین و عمیقترین پیوند بشر با الهة خلاق عشق را در بر دارد. و آنان در حوزه خود هم تجلیات تاریخی و هم تجلیات جاودانه حیات الاهی را بهترین شکل به صورت معنویت گسترش می دهند که متعالی و بی پیرایه است از سویی احساس خشیت در برابر وجود جاودانه در وجودشان و از سوی دیگر این امر زا با نوعی دل بستگی پرشور به مسیح و پیوند با او متعادل می کنند .

 

سلوک عارفانه

 

سلوک عارفانه برای اولین با توسط نو افلاطونیان به کار برده شده است و نویسندگان مسیحی در ارتباط با حیات معنوی آن را اقتباس کردند . که سه مرحله دارد : 1- تزکیه 2- اشراق 3- اتحاد  می باشد .

 

و این قاعده موازی قاعده دیگری است با این بیان : سالک مبتدی ، خبره ، و انسان کامل .

 

تصفیه ( تزکیه )

 

 تصفیه  به معنای تهذیب نفس و کناره گیری از علایق دنیوی است و تا حدی به واسطه ندامت و تلاش سالک از هنگامی که با جدیت حیات معنوی را آغاز می کند به دست می آید . و بیانگر مراتب اولیه تجربه عرفانی است .  و نمادی از غلبه بر نفس است .

 

«طریق تزکیه کننده »گاه از سوی کسانی چون قدیس یوحنای صلیبی به معنوی شدن تدریجی دعای عارفان و تلاش ها و مشکلات دردناکی که  عارفان را در گذر از مرحله تامل در موضوعات و تمثال های دینی به طلیعه های مراقبه و حضور واقعی همراهی می کنند اطلاق شده است .

 

اشراق

 

به معنای یقین توام با آرامش سالک به خدا و ادراک ارزشهای حقیقی زیستن در نور او ، که پاداش ارادة تسلیم شده است : ادراکی که همچنان که رشد می کند باعث تعمق بیش از پیش سالک در حقایق دین و معنای زندگی و دوست داشتن آن می شود. همانطور که آنجلا فولینیویی دریافت که تمام عالم آکنده از خداست . در واقع بسیاری از عارفان تهذیب و اشراق تدریجی همراه یکدیگر بوده اند . زیرا هر چه عارفان به رویت کمال نزدیکتر می شوند نواقص بیشتری را در خود کشف می کنند .

 

اتحاد

 

اتحاد به معنای هماهنگی کامل و عاری از خودبینی ارادة تازه تولد یافته با خداست که نسبت عارف کامل به خیر ازلی را همچون نسبت دست انسان به خود او قرار می دهد . و عارف خود را غرق در آن روح پاک می شوند و تمام اعمال خود را الهام از محبت باطنی می بیند . این مرحله گل حیات با برکت است . و نمونه این حیات را در اعمال شجاعانه پیروان فرقه فرانسیسیان  نظیر قدیسه ترزا یا قدیسان فرقه کراکر و این به معنای حقیقی نکاح روحانی نفس است . و دعای اتحاد که قدیسه ترزا و دیگران داشته اند انعکاس این تسلیم کامل و خلاق در زندگی عبادی است .

 

نتیجه

 

و تمام این واژه ها  که در این فصل به آنها اشاره شد واژه های عام هستند و به مراتب و انواع بسیار متنوعی از حصول کمال عرفانی اشاره دارند و از این رو نباید هر عارفی را با آن نمودار مطابقت داشته باشد . و فلسفه دعا و تامل نباید تحت قوانین علمی در آیند . و باید از آنان انتظار داشته باشیم که ویژ گی های حیات کامل را به ما نشان دهند .

 

 

 

Template Design:Afzadi