شیخ نجم الدین کبری،در واقع خلفای این شیخ کبری که تحت عنوان کبرویه در عهد خوارزمشاهیان و ایلخانیان از خراسان و ماوراء النهر تا شام و آسیایی صغیر به نشر و ترویج طریقه او ایلخانیان از خراسان و ماوراء النهر تا شام و آسیای صغیر به نشر و ترویج طریقه او کوشیدند ،با توجه به بی اعتباری فلسفه و کلام که حاصل قهری مناظرات امام فخر و مناقشات فقهاء و متکلمان،فلاسفه،وحتی فقها ممکن نبود،در نزد عامه کسب کردند و بدینگونه حیثیت و اهمیت بی نظیری برای تصوف به وسیله آنها تتحصیل و تامین گشت.

درباره ماخذ احوال شیخ کبری و خلفایش تعلیقات محمد قزوینی در حواشی شدالا زار،مطالعات فریتس مایر در مقدمه فوایح الجمال،وتنبعات ما رین موله در مقاله ای راجع به کبرویه برای پژوهنده رهنمایی سودمندست.روایتی هست که می گوید در مکتب او را به سبب زبرکی بسیار که داشت استادش طامه الکبری خواند و بعدها چنانکه علاء الدوله سمنانی نقل کرده است مردم او را به همین سبب نجم الدین کبری می خواندند ،قولی هم هست که در جوانی به سبب قدرت فوق العاده ای که در بحث و احتجاج داشت،طامه الکبری خوانده شد.بعضی پیروانش هم ظاهراًاز باب تکریم وی را آیه الکبری خوانده اند و با این همه سبب واقعی شهرت وی به این عنوان هنوز محقق نیست.تاریخ ولادتش چنانکه از روایت علاء الدوله در رساله فضل الطریقه بر می آید،ظاهراً سال 540 بوده است.

ظاهراًصحبت عمار یاسر هنوز وی را به کلی از علاقه ای که به علم و حدیث داشت باز نیاورد وباز جاذبه شوق حدیث پیغمبر و صحبت ابوطاهر سلفی او را به مصر کشانید.ابو طاهر سلفی با آنکه سنش متجاوز از صد بود هنوز در اسکندریه حوزه تعلیم داشت و در همین جا یا هنگام بازگشت بود که نجم الدین،پیغمبر را به خواب دید و از آن حضرت درخواست کرد تا وی را کنیتی بخشد.رسول وی را ابوالجناب خواند(0پرسید که ابولجناب مخففه؟فرمود:لا،مشدده،چون از واقعه باز آمد در این معنی وی را این،روی نمود که از دنیا اجتناب می یابد کرد.

بدون شک تعدادی از شیعه خراسان و ماوراء النهر هم در بین مریدان وی بوده اندن و اینکه او را شیخ ولی تراش گفته اند نیز خود حاکی است از وسعت دایره نفوذ او در بین طبقات مختلف.درباره وفات وی قول یافعی مشهورست که در مرآه الجنان می گوید در خوارزم اتفاق افتاد-سنه 618 و بر دستمغول. مع هذا اینکه زکریا بن محمد قزوینی در آثارالبلاد وفات او را درسنه 610 و در واقع هشت سال قبل از واقعه مغول در خوارزم ذکر می کند و مولف جهانگشای هم به علاوه ابن بطوطه که در سال 733 محل قبر او را در خارج خوارزم وصف می کند.اما خلفای شیخ که بنا بر مشهور همه از اقطاب و اولیاء بوده اند دوازده تن یاد شده اند و این تعداد که البته با عنوان شیخ ولی تراش که در حق شیخ گفته اند خالی از تضاد و مغایرتی نیست،ممکن است بدان سبب باشد که بعدها خواسته اند خالی از تضاد و مغایرتی نیست،ممکن است بدان سبب باشد که بعدها خواسته اند تا آنچه را بعضی مشایخ کبرویه- از جمله سعد الین حموی-در باب تعداد اولیاءقایل بوده اند به تعداد خلفای خود شیخ منسوب و با آن موافق نشان داده باشند.

آثار شیخ کبری البته منحصر به تصوف نبوده است ،سبکی نقل می کند که قرآن را رد دوازده مجلد تفسیر کرد و این همان تفسیی است که عین الحیات نام دارد.در بین آثار صوفیانه او کتاب فوایح الجمال و فواتح الجلال اهمیت خاصی دارد. این کتاب که جامی در نفحات مکرر از آن نقل می کند در شناخت طریقه شیخ بسیار مهم و مغتنم است و طبع انتقادی دقیقی از آن با مقدمه وایضاحات سودمند به وسیله فیتس مایر در آلمان نشر شده است.

در فوایح میگوید همه مردم در ظلمت و عمی به سر می برند جز آنها که خدواند پرده را از پیش چشم انها برگرفته باشد ،اما این پرده چیزی نیست که از وجود انها خارج باشد،از خود انهاست و عبارتست از تیرگیهایی که در و جودشانهست(فوایح،شماره 1)پس چشم را باید برهم نهاد و چیزها دید.اگر بخواهی همین ظلمت هستی خویش را نیز به درست مشاهده کنی باید درصدد دفع اغیار برآیی: وجود،نفس،و شیطان را از سر راه دور کنی تا چشم بصیرت توانی یافت.طریق مجاهده ای که جنید پیشنهاد می کند عبارتست از دوام وضفدوام صوم،دوام سکوت،دوام خلونت،دوام ذکر لا اله الا الله،دوام ربط قلب به شیخ ،دوام نفی خواطر و دوام ترک اعتراض و سوال(/6-3).وجود،نفس،وشیطان که سالک باید در طی مجاهده خویش و از طریق دوام خلوت و قبول ولایت شیخ انها را دفع کند هریک رنگ و نشانی داردکه در آنچه در طی خلوت برای سالک خلوت گزیده حاصل می شود وی آنها را به همان الوان و نشانیها می تواند باز شناسد.به علاوه آنچه طی خلوت و مجاهدت سالک به ((مشاهده))روی می نماید منحصر به الوان مذکور نیست وجوئد سالک که وی می باید با آن نیز مثل شیطان و نفس مبارزه کند البته از ارکان چهارگانه مرکب است که همه انها نیز ظلمت است:ظلمتهایی که بعضی فوق بعضی دیگر هست:ظلمات بعضها فوق بعض-خاک آب،آتش و هوا.انسان البته دستخوش این ارکان و عناصر هست و از آنها هرگز روی رهایی ندارد جز آنکه حق را باید به مستحق برساند یعنی جزء را به کل خویش بازپس دهد تا خاک آنچه را خاکی است بستاند،آب آنچه را آبی است باز گیرد،آتش آنچه را از آتش است فراستاد و هوا آنچه را هوایی است باز پس گیرد وچون آینها هریک آنچه را از آن اوست از تو بستاند ازین بارهای گران رهایی یابی.در واقع چنانکه پیش ازین نیز اشارات رفت ولایت شیخ در نزد نجم الدین کبری،مبنی است بر ضرورت ارشاد و نگهداری سالک از خطا،که خود وی برای آن کفایت و رشدلازم را ندارد.اینکه شیخ نجم الدین را ولی تراش گفته اند تا حدی نیز ظاهراً به همین سبب است که وی مساله ولایت و ولی را از ارکان عمده طریقت خویش می داند.اکنون آنکس که طالب مخلص و مرید صادق است می یابد نخست ظاهر و باطن خویش را تطهیر کند و این طهارت کردن ظاهر و باطن کمال نیاید الا به ده چیز .این ده چیز را شیخ اینجا به تفصیل بیان می کند،و در فصل مقدسه تحریر فارسی کتاب که خود شیخ آن را به نام ((ساله السایرالحایر الی الساتر الواحد الماجد به پارسی می نویسد،درین باب تصریح می کند که((پیشینیان هشت شر ط نهادند...،و ما در آن هشت شرط دو دیگر در افزودیم تا ده شود که تلک عشره کامله.این ده شرط هم بدین بیان است:اول طهارت ،دوم خلوت ،سوم دوام سکوت جز به ذکر خدای،چهارم دوام صوم،پنجم دوام ذکر به لسان با حضور قلب،ششم تسلیم که رضا و تفویض و مبادی توکل نیز در ان داخل است،هفتم نفی کردن خواطر،هشتم ربط دادن قلب به شیخ و او را همچون رفیق راه خویش شمردن ،نهم خفتن در هنگام غلبه و آن وقتی است که ذکر بر وی مشوش گردد و خفتن و آسودن سبب شود تا او آنچه را می گوید و ذکر می کند درک نماید،دهم میانه روی در خورد و نوش که نه زیاده سیر شود و نه بسیار گرسنه.محتویات این دو رساله فارسی و عربی را از همین اجمال می توان دانست. شیخ رساله دیگری هم به نام الاصول العشره دارد که عنوان دیگرش عبارتست از :رساله فی(بیان)اقرب الطرق(الی الله)،و میر سید علی همدانی آن را به نام ((ده قاعده))به فارسی ترجمه کرده است و شیخ درین رساله اصول وقواعد شمرد:

توبه،زهد،توکل،قناعت،عزلت،ملازمت ذکر،توجه کردن به خداوند به تمامت وجود خویش، صبر،مراقبت،ورضا.ازبسیاری جهات این اصول ده گانه در واقع تکرار یا تکمیل شروط ده گانه مذکور در رساله ال الهایم الخایف است و البته در تمام این قواعد و شروط آنچه مبنا و اساس طریقت شیخ است و تصریح بدان را به سبب و ضوح لازم نمی داند اخلاص است و همین نکته است که طریقه وی را با الی الهایم الخایف هست نیز نزد بعضی محققان منشأ این تصور شده است که طریقه شیخ کبری را با طریقه ملا متیه نشابور و با سلاسل باطینه و شیعه باید مربوط شمرد.در بین مشایخ نام آور خراسان که به عنوان خلفای شیخ کبری خوانده شدند مجدالدین بغدادی،هم در عهد حیات شیخ وفات یافت.دیگران طریقه تربیت او را در اطراف نشر و ترویج کردند از جمله:سیف الدین باخرزی در بخارا،رضی الدین لا لا در خراسان ،سعدالدین حموی در خراسان و شام.سایر تربیت یافتگانش نیز در قزوین و ری و قونیه و در هرجا که بودند طریقه او را نشر و ترویج کردند چنانکه مدتها بعد از وفات شیخ نجم الدیهنوز سایه او در مجالس صوفیه خراسان و عراق و شام و روم که گاه احساس می شد و کسانی هم که از خود وی تربیت نیافته بودند هر یک به نحوی به وی یا شاگردانش منسوب شدند-از آنجمله عطار در نیشابور ،نجم الدین رازی در روم و بهاء ولد در بلخ و ماوراء النهر.

Template Design:Afzadi